۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه

درك نادرست در ارتباط با كشف اراده خدا




مسیحیان اغلب برای داشتن یا درك اراده خدا در تلاش هستند. سوءتفاهمات زیر در مورد یافتن اراده خدا به دانستن و درك بهتر اراده خدا كمك خواهند كرد.

1- ناتوانی در اعتماد كامل به خدا

خیلیها درك نادرست از این مطلب داشته و تطور میکنند اگر خودم را به اراده خدا بسپارم در نتیجه به قربانی یا رنج منجر خواهد شد پس در واقع نمی‌توانم به خدا اعتماد كنم.
اساسا چون در دنیایی شریر كه پر از انسانهای عصیان گر است زندگی می‌كنیم، رنج برای هركدام از ما اتفاق خواهد افتاد، هم برای مسیحیان و هم برای غیرمسیحیان. درد و رنج فقط با آمدن ثانویه مسیح برای مسیحیان خاتمه خواهد یافت (مكاشفه 21: 4 - 5). مخصوصاً كسانی كه از خانواده‌های از هم گسیخته و ناشایسته هستند، توكل به خدا را به عنوان پدر خود، سخت می‌یابند چون پدر آنها در بعضی مواقع از آنها سوءاستفاده كرده و در بعضی مواقع همیشه غایب بوده است.
درکتاب مقدس خدای کتاب مقدس كاملاً‌ با پدر زمینی متفاوت است. " او رحیم، فیاض، دیر خشم، بسیار با محبت است … با ما به حسب خطایای ما جزا نداده است … گناهان ما را از ما دور كرده است … زیرا جبلت ما را می‌داند و یاد می‌دارد كه ما خاك هستیم" (‌مزمور 103: 8 - 14). " او هیچ تبعیضی قائل نیست، رشوه نمی‌پذیرد، از یتیمان و بیوه‌ها حمایت می‌كند و غریبه‌ها را دوست دارد …" (‌تثنیه 10: 17 - 18). توجه كنید كه خدا به خصوص از یتیمان دفاع می‌كند. ترس از آنچه ممكن است اتفاق بیفتد را با یادآوری كارهای فوق‌العاده‌ای جانشین كنید كه خدا در گذشته برای شما انجام داده است و وعده داده است كه در آینده برای شما انجام خواهد داد (فیلیپیان 1: 6).

2- از خدا نشانه‌ای طلبیدن

درك نادرست دیگر این است که فکر کنیم می‌توانم با طلبیدن نشانه‌ای از خدا اراده او را كشف كنم.
در داوران 6: 17- 22 جدئون نشانه ای را طلبید و فرشته خداوند مقتدرانه نشانه ای به او داد: آتشی از صخره برافروخته شد و قربانی را بلعید. در داوران 6: 36- 40 جدئون دوباره از خدا خواست که هدایت خود را با دادن نشانه ای تأیید کند. جدئون از پوست پشمی برای تائید هدایت خدا استفاده می‌كند. اما پوست پشمین جدئون یك اتفاق ماوراءالطبیعی بود و نه یك اصل روحانی. از ابتدا تا پایان این ماجرا مكاشفه‌ای الهی برای جدئون بود و نه یک نمونه‌ که قوم خدا از آن پیروی کند. خدا پیغامی قاطعانه از طریق فرشته به او داد و پیروزی مطلق از طریق گروهی كوچك از مردان.
خدا می‌تواند ما را از طریق شرایط هدایت كند و این كار را می‌كند و بعضی مواقع حتی از طریق شرایط خاصی كه ما برای نشان دادن نشانه‌ها از او می‌طلبیم (پیدایش 24: 12 - 14). اما وقتی سعی می‌كنیم كه هدایت خدا را به طور مطلق در محدوده نشانه‌ها محدود می‌سازیم تبدیل به تلاشی مخفی برای دستكاری وقایع مطابق سلیقه‌ خودمان می‌شود. به علاوه ما اكثر وقتمان را صرف دعا كردن برای موقعیتهای خاص می‌كنیم تا ما را هدایت كنند تا اینكه در حكمت كلام خدا خودمان را غوطه‌ور سازیم.

3- انتظار دعـــوت خـــدا

گروهی تصور دارند که من اول بایستی از طرف خدا دعوتی برای خدمتی مشخص و یا خدمت تمام وقت دریافت کنم.
آنانی كه وارد یک خدمت تمام وقت برای خدا میشوند به یک نوع دعوت مخصوص تر از آنانی كه یک كار دنیوی تمام وقت دارند، احتیاج ندارند. جامعه می‌گوید " در راههای قلبت … سلوك نما.. از خدا بترس و اوامر او را نگاه‌ دار " (جامعه 11: 9 ؛ 12: 3). در حالیكه خود را به خدا و كلام او وقف می‌كنیم آرزوهایمان، ‌نیازهایمان، ‌تجربه و آموزش، ما را هدایت و به كار مناسبی دعوت خواهند كرد. آنانی كه علاقه شدید دارند (اول تیموتائوس 3:‌1) و از نظر کتاب مقدس واجد شرایط (اول تیموتائوس 3: 2 - 7 ؛ تیطس 1: 5 - 9)‌ ورود به خدمت مسیحی و یا حتی خدمت تمام وقت مسیحی می‌باشند، لازم نیست كه منتظر دعوتی اضافی یا استثنایی باشند برای مثال مانند موسی(خروج 3) یا شاگردان (متی 4: ‌17). آنها بایستی با اشتیاق آن جریان را تا آنجائیكه خدا اجازه می‌دهد دنبال كنند. اگر خدا برنامه‌های دیگری دارد قطعاً‌ باعث وقوع آنها خواهد شد (اعمال 15: 36 - 41 ؛ اعمال 16: 1 - 3). مهمترین چیز این است كه درك كنیم كه ارتباطمان با خدا و نه دعوتمان، منبع واقعی هدف و کمال در زندگیمان است. بدون در جستجوی خدا بودن، حتی برجسته‌ترین دعوت الهی نیز بیهوده است.

4- احساس آرامش در قلبتان

بعضی دیگر خیال میکنند چون احساس آرامش می‌كنم پس می‌دانم كه این اراده خدا است.
احساس آرامش همیشه نشانه خوبی از هدایت خدا نیست. اگر بعد از اینكه تصمیم می‌گیریم، احساس آرامش و آزادی از ترس و عدم اطمینان و یا تناقض می كنیم، این نوع آرامش همیشه نشانه‌ای از هدایت خدا نیست. آرامش خدادادی را نمی‌شود صرفاً به خاطر آرامش بخشیدن به احساسات یا حتی به مفهوم درست بودن اعمال ما تغییر داد. حتی تصمیمات درست روحانی باعث اضطراب فراوان می‌شوند فقط به خاطر نتایج مهمی كه خواهند داشت برای مثال، ‌ایستادگی در برابر رئیسی نادرست و یا خودداری از شركت در تجارتهای غیرقانونی كار درستی است كه باید انجام داد اما ممكن است ما را تمام شب از ترس نتایج آن بیدار نگه دارد.
در کتاب مقدس آرامش تقریباً همیشه مربوط به ارتباط ما با خدا می‌شود. در رومیان 5: ‌1 مكتوب است، ‌" پس چونكه به ایمان عادل شمرده شدیم نزد خدا سلامتی داریم به وساطت خداوند ما عیسی مسیح ". اراده خدا در زندگی یك مسیحی در وهله‌ نخست به ارتباط با خدا و كلام خدا توجه دارد. اگر ما آرامش را اینطور درك كرده‌ایم كه اطمینانی آرامش‌بخش در نیكویی و تسلط خدا است و اطمینان به قدرت او در همه چیز كه برای خیریت آنانی كه دوستشان دارد و برطبق اراده‌ او خوانده شده‌اند برای نیكویی آنها در كار است، بنابراین این نوع آرامش، ثمره روح‌القدس است. در اشعیاء 26: ‌3 - 4 نوشته شده است، ‌"‌ دل ثابت را در سلامتی كامل نگاه خواهی داشت زیرا كه بر تو، توكل دارد. بر خداوند تا به ابد توكل نمایید ". اگر آرامش را اینطور درك كرده‌ایم یعنی اعتمادی آرامش‌بخش به كلام خدا و هدایت خدا از طریق كلامش، با وجود عدم اطمینان و بی‌ثباتی احساسی، با وجود مشکلات در شرایط یا مخالفت دیگر افراد، با وجود نداشتن آرامی در احساسات ولی داشتن آرامش در رابطه ام با خدا، بنابراین این نوع آرامش، نشاندهنده خوبی از هدایت خدا است. در اشعیاء 32: ‌17 نوشته شده است " و عمل عدالت، سلامتی و نتیجه‌ عدالت، آرامی و اطمینان خواهد بود تا ابدالاباد "‌.

5- دریافت آیه‌ای از کتاب مقدس

بعضی بر این اصل عمل میکنند که چون وقتی کتابمقدس میخواندم، خدا آیه‌ای از کتاب مقدس به من داده پس این اراده خدا است.
بعضی اوقات خدا ما را تحت تأثیر یك آیه خاص از کتاب مقدس قرار می‌دهد كه به نظر می‌رسد دقیقاً با شرایط ما هماهنگ است و ما را هدایت می‌كند یا خدا بعضی اوقات هدایتی را كه قبلاً داده است با آیه‌ای خاص از کتاب مقدس تأیید می‌كند. اما ما بایستی به عناصر ذهنی در فهرست هدایت کننده زیر توجه کرده و آنها را تشخیص دهیم:

الف) عناصر ذهنی
از خود سئوالات زیر را بپرسیم:

1) آیا این خداست كه صحبت میکند و یا من كاری می‌كنم كه کتاب مقدس آنچه را بگوید که من دوست دارم بشنوم؟
2) آیا سایر اصول كشف اراده ‌خدا، دریافتهای من را تأیید می‌كنند و یا در مورد صحت آنها تردید ایجاد می‌كنند؟
3) آیا فقط در جستجوی آیاتی هستم كه به من مربوط می‌شوند و آرزوهایم را تأیید می‌كنند و یا من به كل تعالیم کتاب مقدس توجه می‌كنم؟
4) آیا من از کتاب مقدس مانند اسطرلاب و یا استخاره و یا " با روشی آسان برای به سرعت دستیابی به اراده‌ خدا " استفاده می‌كنم، یا اینكه کتاب مقدس را دقیق تفسیر می‌كنم و تعیین می‌كنم كه خدا قصد دارد من چه چیز را بدانم، ایمان بیاورم، باشم و انجام دهم؟
بعضی اوقات مردم وعده‌هایی را در کتاب مقدس پیدا می‌كنند و آنها را به عنوان تضمینی برای آینده خود تفسیر می‌كنند. و زمانیكه وقایع آنطور كه آنها انتظار داشتند به پیش نمی روند از خواب بیدار می شوند و به اعتماد خود به کتاب مقدس شك می‌كنند و شاید حتی خدا را سرزنش كنند كه وعده خود را نگه نداشته است. آنها درك نمی‌كنند كه آنچه خدا گفته است را درست درك نكرده‌اند و به اشتباه آن آیه از کتاب مقدس را یك وعده تفسیر كرده‌اند.

ب) دو ســـئوال مفید در ارتباط با تفسیر صحیح کتاب مقدس (نبوتها، ‌وعده‌ها، ‌تهدیدات و فرامین. …):

1) شنوندگان مورد نظر خدا چه كسانی بودند؟ آیا این حقیقت خاص در کتاب مقدس برای همه مردم است (مرقس 1: 15) یا برای همه مسیحیان (یوحنا 13: 34 - 35)؟ آیا این حقیقت خاص کتاب مقدس محدود به شخص خاص (اول تواریخ 17: 7، ‌11 - 14 ؛ مـــرقس 10: 21)، ‌گروهی خاص (اشعیاء 6: 8 - 10 ؛ متی 8: ‌11 - 12)‌، دورانی خاص (پیدایش 17: 9 - 14 ؛ غلاطیان 6: 12- 14 ؛ عبرانیان 9: 6- 10 ؛ 10: 1- 4) و یا یک وضعیت خاص (ارمیا 18: 1- 17 ؛ حزقیال 33: 11 - 20 ؛‌ مكاشفه 2: 7) است؟
2) تاكید این قسمت بر چیست؟ آیا آموزه‌ای تعلیمی است (یوحنا 14: ‌6)‌؟ یا تشویقی نسبت به انجام یك عمل است (‌یوحنا 13: 34 - 35)؟ یا مربوط به تاریخ است (اعمال 17: 11)؟ آیا آموزه‌ای مربوط به شما است پس بایستی به آن ایمان بیاورید. اگر عملی مربوط به شما است پس بایستی آن را انجام دهید. اگر در تاریخ نمونه‌ای بد است، پس بایستی از آن اجتناب كنید اما اگر نمونه‌ای مثبت در تاریخ است پس میتوانید از آن نمونه خوب پیروی كنید اما انتظار نداشته باشید كه سایرین نیز آن نمونه را دنبال كنند مگر اینكه این نمونه خوب در جایی دیگر در کتاب مقدس تعلیم یا به آن فرمان داده شده است.

6- دیدن رویـــا

گروه بسیارد، مخصوصا در فرهنگ ما ایرانیان تاکید زیادی به تأبیر خواب داشته و میگویند من خواب یا رویایی در مورد آن دیده ام، بنابراین میدانم که آن موضوع اراده خداست.
خدا می‌تواند و بعضی مواقع از طریق معجزه‌آمیز و غیرعادی هدایت كند. او قوم اسرائیل را در زمان موسی به وسیله ستونی از ابر یا آتش هدایت كرد او از طریق حرف زدن یك الاغ یك نبی را هدایت كرد و با یك ستاره مــردانی حكیم را از مشرق زمین به دیدار مسیح موعود آورد. او مریم را با ملاقات یك فرشته و یوسف را به وسیله یك رویا هدایت كرد. او پطرس و كرنیلیوس را به وسیله رویاها هدایت كرد. به هر حال هیچكدام از این نشانه‌ها را كسی نطلبیده بود بلكه با اقتدار و با بصیرت و حكمت الهی بخشیده شدند. شما نمی‌توانید از خدا بخواهید كه شما را به طریقی معجزه‌وار هدایت كند. اگر خدا در حكمش می‌داند كه شما به چنین هدایتی نیاز دارید پس مطمئناً آن را به شما خواهد داد. اما اگر شما همیشه به دنبال راههای خارق‌العاده و مهیج می‌گردید احتمالاً راههای معمولی دسترسی به اراده او را كه از طریق كلامش در کتاب مقدس است فراموش خواهید كرد.
وقتی كه رویا یا خوابی می‌بینید باز هم نیاز دارید كه آن را با فرامین عینی، ‌ممنوعیت‌ها و تعالیم کتاب مقدس امتحان كنید. آنچه خدا به وسیله رویا یا خواب آشكار می‌كند هرگز با کتاب مقدس متناقض نخواهد بود (ارمیاء 23: ‌16، 18، 21 - 22، 25 - 29).

7- مجازات شدن

گروه دیگر مخصوصا در شرایطی که دلسرد هستند میگویند چون همه‌ چیزهای بد برای من اتفاق می‌افتند بایستی تصمیم یا انتخابی غلط گرفته باشم پس نتیجه می‌گیرم كه من از اراده خدا پیروی نمی‌كنم و خدا من را مجازات می‌كند.
چرا چیزهای بد برای انسانهای خوب اتفاق می‌افتند؟ و مردم چه می‌توانند بكنند وقتی از هدایت خدا پیروی نكرده‌اند؟

الف) بعضی مواقع مسیحیان از نتایج گناهان خود در رنج هستند.
وقتی ایمان یا نگرش‌های ما با اراده آشكار خدا در کتاب مقدس متناقض است پس شرایط ناخوشایندی را ممكن است تجربه كنیم. اعتراف و توبه از گناهان عمدی ما را احیاء می‌كند تا با خدا مشاركت داشته باشیم (‌اول یوحنا 1: 9) اما همیشه نتایج بد تصمیمات و نااطاعتی‌های ما را ازبین نمی‌برد (گناه داود با بت شبع در دوم سموئیل 11، توبه و بخشش او در دوم سموئیل 12: 1 - 13 و با این وجود، نتایج گناه او در دوم سموئیل 12: 14 - 23 و دوم سموئیل 13). در هر صورت اگر ما در مشاركت نزدیك با خدا سلوك می‌كنیم و متعهد اطاعت از کتاب مقدس هستیم پیروی نكردن از اراده خدا حتی بعضی مواقع سخت‌تر از زمان ایمان آوردنمان است.
ب) اغلب چیزهای بد برای انسانهای خوب و مسیحیان اتفاق می‌افتند.
ما در دنیای سقوط كرده‌ای زندگی می‌كنیم كه هم برای مسیحیان و هم برای غیرمسیحیان در آن درد، ‌مشكلات و رنج وجود دارد (پیدایش 3: 16 - 19). مسیحیان نیز مریض می‌شوند (دوم قرنتیان 12: ‌7 - 10 ؛ دوم تیموتائوس 4: ‌20) و یا كارشان را از دست می‌دهند. مسیحیان هم رنج و غم ناشی از یكی از افراد خانواده را كه از خدا روگردان شده متحمل می‌شوند (متی 23: 37) و در تجربیات رنج می‌كشند (یعقوب 1: 2 - 4) و یا در جفا (‌متی 5: ‌11 - 12 ؛‌ دوم تیموتائوس 3: ‌12).
كتاب ایوب تعلیم می‌دهد كه قوم خدا رنج می‌كشند. مفهوم اخلاقی اولیه‌ای كه ایوب از خدا داشت این بود كه " خدا ترسندگان خود را بركت می‌دهد و بی خدایان را تنبیه می‌كند. " اما سرانجام فهمید كه مفهوم او از خدا اشتباه بود و او نمی‌تواند كاملاً راهها و اهداف خدا را در ارتباط با رنج درك كند. ایوب مفهوم بسیار بزرگتری را از خدا درك نمود یعنی "‌ حاكمیت خدا "‌. خدا آنچه كه می‌خواهد انجام خواهد داد فقط بخاطر اینكه او خدا است. حاكمیت او بر رنج، ‌حتی رنج پیروان مطیعش، ‌كامل است خواه دلیلی برای آن بیابد یا نه . ایوب اعلام کرد، ‌" می‌دانم كه به هر چیز قادر هستی، و ابداً قصد ترا منع نتوان نمود " (ایوب 42: 2).
ارزیابی خود مهم است، اما وقتی مشكلات هجوم آورده، ما را احاطه می‌كنند، نیاز داریم كه نترسیم و فكر نكنیم كه اراده خدا را دنبال نكرده‌ایم. می‌توانیم باز هم خود را متعهد بسازیم كه در اراده خدا بمانیم و بگوییم "‌ نه اراده من بلكه اراده تو انجام بشود (متی 26: 39). شرایط هر طور كه باشد با ادامه محبت كردن خدا و مردم، ‌قلوب خود را در آرامش حضور خدا قرار می‌دهیم. خدا از قلوب ما بزرگتر است و او می‌داند كه " چرا " و" مدت "‌ هر موقعیت را می‌داند (اول یوحنا 3: 18 - 20).

با در نظر گرفتن نکات ذکر شده, شما چگونه اراده خدا را درک میکنید؟

۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

خداوند به خودش بدهكار بود كه انسان را آفريد


خداوند به خودش بدهكار بود كه انسان را آفريد

جام جم آنلاين: (خداوند به انسان بدهكار نبود كه او را آفريد، ظاهراً خداوند به خودش بدهكار بود كه انسان را آفريد. دلش خواست شناخته شود.) اين جملات بخشي از سخنان تازه رحيم مشايي رئيس دفتر رئيس جمهور است.
به گزارش جام جم آنلاين خبرگزاري مهر متن دقيق بخش هايي از سخنان اسفنديار رحيم مشايي رئيس دفتر رئيس جمهور در آيين معارفه وزير جديد علوم و با حضور شخصيت هاي کشوري و اساتيد دانشگاهها را جهت اطلاع منتشر كرده است.
اسفنديار رحيم مشايي سه شنبه شب 17 شهریور 1388 برابر با 8 سپتامبر 2009 در مراسم توديع محمد مهدي زاهدي و معارفه کامران دانشجو وزراي علوم دولتهاي نهم و دهم در دانشگاه شهيد بهشتي و در بخشي از سخنانش با اشاره به اينکه علم از جنس نور است، در سخناني قابل تامل گفت: نمي خواهم فلسفي صحبت کنم ، ذوقي مي گويم. خداوند به انسان بدهکار نبود که او را آفريد. ظاهرا خداوند به خودش بدهکار بود که انسان را آفريد. دلش خواست شناخته شود. يک کسي را بايد خلق مي کرد که بتواند بشناسد. انسان اهميتش به همين علم است. اگر علم را برداريم انسان حذف مي شود. انسان را که حذف کنيم، ديگر نيازي به حذف خدا نيست ، زيرا خدا ديگر خودش حذف شده است.

www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100916936049

البته این تنها مشکل آقای مشایی نیست که در عین حالیکه اصرار به رد تثلیث در مبحث مسیحیت دارند، اما خود نیز در توصیف خدای واحدی که قائم به ذات خود بوده و بی نیاز مطلق نیز باشد، وا مانده اند.
اما گذشته از سخنان آقای مشایی، آیا اساساً انسان‌ قادر است‌ وجود خالق‌ خود را دقیقاً ادراک‌ کند؟
انسان‌ هیچگاه‌ نخواهد توانست‌ به‌ چگونگی‌ و ماهیت‌ وجود خالق‌ خود وقوف‌ و آگاهی‌ بیابد. اما خالقْ خود را تا آنجا که‌ برای‌ درک‌ انسان‌ مقدور بوده‌، شناسانده‌ است‌. همانطور که‌ یک‌ شخص‌ بالغ‌ به‌ هنگام‌ توضیح‌ یک‌ مطلب‌ پیچیده‌ به‌ یک‌ کودک‌، می‌کوشد موضوع‌ را در چارچوب‌ درک‌ و فهم‌ طفل‌ و در قالب‌ کلمات‌ قابلِ درک او تشریح‌ کند، خدا نیز در مورد بشر همین‌ شیوه‌ را به‌کار برد. کلمات‌ و اصطلاحاتی‌ که‌ خداوند در کتاب‌مقدس‌ برای‌ معرفی‌ خود به‌کار برده‌، الزاماً دقیقاً عین‌ ماهیت‌ او را بر ما آشکار نمی‌کند. ما فقط‌ "سایه‌ای‌" از وجود مبارک‌ او را می‌توانیم‌ بشناسیم‌. مهم‌تر از همه‌، باید این‌ واقعیت‌ را بپذیریم‌ که‌ آگاهی‌ ما از وجود خدا بسیار محدود است‌. او فقط‌ آن‌ مقدار از وجود خود را بر ما آشکار فرموده‌ که‌ ما قادر به‌ درکش‌ بودیم‌ و لازم‌ بود بدانیم‌.
آیا اعتقاد به‌ واحد بودنِ خدا، بدون در نظر گرفتن تثلیث، مسأله‌ای‌ را در خصوص‌ ذات‌ خدا حل‌ می‌کند؟
اساساً چرا باید چنین‌ مُعضلی‌ مطرح‌ باشد که‌ برای‌ اثباتش‌ لازم‌ باشد اینقدر تلاش‌ کرد؟ چرا باید ثابت‌ کرد که‌ سه‌ شخصیت‌ یا سه‌ اُقنومِ تثلیث‌ یک‌ خدای‌ "واحد" را تشکیل‌ می‌دهد؟ مگر اعتقاد به‌ واحد بودنِ خدا مسأله‌ای‌ را در خصوص‌ ذات‌ خدا حل‌ می‌کند؟ یعنی‌ اگر ثابت‌ شد که‌ خدا از لحاظ‌ عددی‌ "یکی‌" است‌، همه‌ چیز دربارۀ‌ او قابل‌ درک‌ می‌شود؟! تازه‌ ممکن‌ است‌ کسی‌ بپرسد یکتا بودن‌ خدا یعنی‌ چه‌؟ مثلاً اگر کسی‌ بگوید "فلان‌ کس‌ یگانه‌ و یکتاست‌"، همه‌ مسائل‌ در خصوص‌ او حل‌ شده‌ است‌؟ آیا "یکتا بودنِ فلان‌ کس‌" به‌ این‌ معنی‌ است‌ که‌ او یک‌ تکه‌ گوشت‌ به‌صورت‌ "توپ‌" است‌ و در درون‌ خودش‌ هیچ‌ تقسیم‌بندی‌ و اعضای‌ مختلف‌ ندارد؟!
این‌ سؤالات‌ به‌خودی‌ خود، مسأله‌ را روشن‌ می‌سازد. وقتی‌ می‌گوییم‌ فلان‌ کس‌ یکتاست‌ یا یکی‌ است‌، طبیعی‌ است‌ که‌ منظورمان‌ این‌ نیست‌ که‌ وجود آن‌ شخص‌ فاقد دست‌ و پا و اندام‌ها و اعضای‌ مختلف‌ است‌، بلکه‌ منظور این است‌ که‌ او دارای‌ "اراده‌" و "هویت‌" واحد است‌ و نظیر او نیست‌؛ یعنی‌ اینکه‌ تمام‌ اندام‌ها و اعضای‌ او در یک‌ مسیر و در جهت‌ تحقق‌ یک‌ هدف‌ فعالیت‌ می‌کنند. همین‌ امر در خصوص‌ خدا نیز صادق است‌.
کلمه‌ یا اصطلاح‌ "تثلیث‌" اساساً در کتاب‌مقدس‌ به‌کار برده‌ نشده‌ است‌. کلمۀ‌ یونانی‌ مترادف‌ با تثلیث‌، اولین‌ بار توسط‌ تئوفیلوس‌، اسقف‌ انطاکیه‌، به‌کار برده‌ شد. هدف‌ او این‌ بود که‌ خدا را آنطور که‌ در کتاب‌مقدس‌ معرفی‌ شده‌، به‌ فیلسوفانِ بت‌پرست‌ بشناساند. در نتیجه‌، طبیعی‌ است‌ که‌ سعی‌ ما نباید این‌ باشد که‌ اصطلاح‌ "تثلیث‌" را درک‌ یا تشریح‌ کنیم‌، بلکه‌ باید تعلیم‌ کتاب‌مقدس‌ را دربارۀ‌ ذات‌ و وجود خدا درک‌ کنیم‌. باید به‌ تمام‌ قسمت‌های‌ کتاب‌مقدس‌ رجوع‌ کنیم‌ تا ببینیم‌ راجع‌ به‌ خالق‌ چه‌ می‌گوید.
آنچه‌ که‌ از کتاب‌مقدس‌ به‌روشنی‌ استنباط‌ می‌شود، وجودِ یک‌ خدای‌ آفریدگار است‌. این‌ آفریدگار، یکتاست‌ و شریک‌ و همتا ندارد. در کتاب‌ آسمانی‌ تصریح‌ شده‌ که‌ این‌ خدا برای‌ انسان‌ "نادیدنی‌" است‌. اما در عهدعتیق‌ اشاراتی‌ هست‌ که‌ بعضی‌ از انسان‌ها، صورت‌ و شباهتی‌ از "همین‌" خدای‌ نادیدنی‌ را دیده‌اند. از این‌ بخش‌ها از عهدعتیق‌ روشن‌ است‌ که‌ گرچه‌ "آن‌"خدای‌ نادیده‌ در مکان‌ بلند خود در آسمان‌ قرار دارد، صورتی‌ قابل‌ رؤیت‌ از او بر بشر ظاهر شده‌ و با او سخن‌ گفته‌ است‌، در عین‌ حال‌ که‌ این‌ صورتِ قابلِ رؤیت‌، هم‌ذات‌ با آن‌ وجودِ نادیدنی‌ می‌باشد.
اما در عهدجدید این‌ مسأله‌ بسیار روشن‌ و واضح‌ می‌گردد. از انجیل‌ یوحنا باب‌ اول‌، آیات‌ ۱ تا ۱۸ روشن‌ است‌ که‌ وجودِ متبارکی‌ هست‌ به‌نام‌ "پدر". در آغوش‌ این‌ "پدر" وجود دیگری‌ هست‌ به‌نام‌ "پسر یگانه‌" (آیۀ‌ ۱۸). همانطور که‌ هر فرزندی‌ از ژن‌ والدین‌ خود می‌باشد و همۀ‌ خصوصیات‌ فیزیکی‌ و روانی‌ آنان‌ را به‌ ارث‌ می‌برد، این‌ "پسر یگانه‌" نیز تمام‌ خصوصیات‌ "پدر" را به‌ ارث‌ برده‌ است‌ و در اصطلاح‌ الهیاتی‌، "هم‌ذات‌" با اوست‌. پدر و پسر از یک‌ ذات‌ هستند؛ یعنی‌ هر دو به‌ یک‌ اندازه‌ از ذات‌ الهی‌ برخوردار هستند. به‌علاوه‌، طبق‌ همین‌ آیۀ ۱۸، می‌دانیم‌ که‌ این‌ "پسر یگانه‌" وظیفه‌ داشته‌ که‌ آن‌ "خدای‌ نادیده‌" را بر بشر آشکار سازد.
اما از همین‌ آیۀ‌ ۱۸ یک‌ نکتۀ‌ مهمِ دیگری‌ در خصوص‌ تثلیث‌ کشف‌ می‌کنیم‌. در این‌ آیه‌ آمده‌ که‌ «پسر یگانه‌ در آغوش‌ پدر است‌». این‌ عبارت‌ کاملاً روشن‌ می‌سازد که‌ پدر و پسر از نظر عددی‌ دو نیستند، بلکه‌ یک‌ هستند. پسر در آغوش‌ پدر است‌، یعنی‌ جزئی‌ از وجود اوست‌، در اوست‌، و از او جدا نیست‌. گرچه‌ از یکدیگر متمایز و قابل‌ تشخیص‌ هستند، اما دو نیستند، کمااینکه‌ خداوند ما نیز خود فرمود که‌ «من‌ و پدر یک‌ هستیم‌»، و یا جای‌ دیگر فرمود:‌ «من‌ در پدر هستم‌ و پدر در من‌ است‌» (یوحنا ۱۴:‏۱۱).
در رساله‌ به‌ عبرانیان‌ نیز به‌ ذات‌ الهی‌ اشاره‌ می‌کند و می‌فرماید:‌ «آن‌ پسر فروغ‌ جلال‌ خدا و مظهر کامل‌ وجود اوست‌ و کائنات‌ را با کلام‌ پر قدرت‌ خود نگه‌ می‌دارد...» (عبرانیان‌ ۱:‏۳، انجیل‌ شریف‌). پسر فروغ‌ جلال‌ خداست‌، یعنی‌ اشعه‌ و درخشش‌ جلال‌ خداست‌. همانطور که‌ اشعه‌ و نور خورشید از خورشید جدا نیست‌، پسر نیز از پدر جدا نیست‌. درضمن‌ می‌فرماید که‌ پسرْ مظهرِ کاملِ وجودِ خداست‌؛ یعنی‌ هرچه‌ که‌ خدا بود، او نیز بود.
همین‌ آیه‌ و نیز آیات‌ ۱ تا ۳ از باب‌ اول‌ انجیل‌ یوحنا به‌ یک‌ نکتۀ‌ دیگر درباره‌ خدای‌ پدر و پسر اشاره‌ می‌کنند. و آن‌ این است‌ که‌ پسر از جانب‌ خدای‌ پدر، عامل‌ آفرینش‌ بوده‌ است‌. به‌عبارت‌ دیگر، خدای‌ پدر، این‌ فکر کل‌، طرح‌ آفرینش‌ را ریخته‌، و پسر از جانب‌ او این‌ طرح‌ را اجرا کرده‌ است‌.
این‌ "پسر یگانه‌" که‌ فروغ‌ جلال‌ خدا و مظهر کامل‌ وجود اوست‌، در مقطعِ خاصی‌ از زمان‌، از "آغوش‌ پدر" به‌ این‌ جهان‌ آمد، "جسم‌ گردید" و برای‌ مدتی‌ معین‌ «میان‌ ما ساکن‌ شد» (یوحنا ۱:‏۱۴) تا «پس‌ از آنکه‌ آدمیان‌ را از گناهانشان‌ پاگ‌ گردانید، در عالم‌ بالا در دست‌ راست‌ حضرت‌ اعلی‌ نشست‌»(عبرانیان‌ ۱:‏۳).
درواقع‌، عیسی‌، پسر یگانۀ‌ پدر، برای‌ مدتی‌ از آغوش‌ پدر جدا شد، به‌ این‌ جهان‌ آمد و باز جهان‌ را گذارد و به‌ آغوش‌ پدر بازگشت‌. در همه‌ حال‌، حتی‌ زمانی‌ که‌ پسر یگانه‌ در جسم‌، در این‌ جهان‌ بود، خدای‌ پدر، این‌ فکر کل‌، در آسمان‌ بر کرسی‌ اقتدار نشسته‌ بود و همه‌ چیز را تحت‌ کنترل‌ داشت‌.
حال‌، اگر به‌ این‌ شکل‌ به‌ مسألۀ‌ تثلیث‌ و پسر خدا بودنِ عیسی‌ بنگریم‌، مسأله‌ کمی‌ ساده‌تر از اثبات‌ فلسفی خودِ تثلیث‌ می‌گردد. یک‌ خدا هست‌، پسر در آغوش‌ اوست‌ و روح‌القدس‌ نیز روح‌ اوست‌، همانگونه‌ که‌ روح‌ انسان‌ چیزی‌ جدا از وجود او نیست‌. پس‌ سه‌ خدا وجود ندارد. پدر و پسر و روح‌القدس‌ هر سه‌، وجودِ یک‌ خدای‌ واحد را تشکیل‌ می‌دهند.

۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

خشم و دلایل آن



خشم چیست؟

خشم نارضایتی شدید است نسبت به اشتباهات و بی‌عدالتی دیگران و نیاز به ابراز آن است. در حالیكه خشم خود را باید ابراز كنیم این آزادی را نداریم كه هر طور دوست داریم آن را بیان كنیم. خشم معمولاً به طریقی گناه‌آلود بیان می‌شود . نیاز است كه خشم به طریقی درست بیان شود .

خشم گناه‌آلود احساس شدید و ناخوشایندی است كه تمایل به آسیب زدن به مردم و خراب كردن اموال دارد. خشم مقدس حالت خشم عادلانه است نسبت به اشتباهات بوده و همراه با اعمال بجا میباشد.

چرا مردم عصبانی می‌شوند؟

الف) مخالفت - وقتی مانع شما می‌شوند كه به آرزوها، ‌خواهشها، ‌اهداف و امیدها‌ینان و غیره برسید.

ب) برانگیختن - وقتی كه شما به دلیل نداشتن ارتباط، درخواستهای غیرمنطقی، رفتار بد و غیره برانگیخته می‌شوید.

پ) آسیــب - وقتی توسط آنچه مردم می‌گویند و انجام می‌دهند آسیب می‌بینید. وقتی كه مردم نسبت به شما ناشایسته رفتار می‌كنند و شما را رد می‌كنند.

ت) ترس - وقتی كه از شكست و طرد شدن می‌ترسید.

ث) از دست دادن - وقتی كسی را كه دوست دارید، دارایی، معامله تجاری، رابطه‌ای خوب با یكنفر و غیره را از دست می‌دهید.

ج) عاجز بودن - وقتی كه با افراد یا موقعیتهای سخت نمی توانید تطبیق یابید. خسته و پریشان هستید و نمی‌توانید تطبیق یابید.

چ) از دست دادن آبرو - وقتی كه سایر مردم شما را رسوا و توبیخ كرده، ‌از شما انتقاد می‌كنند، ‌بر شما داوری كرده یا شما را اصلاح می‌كنند به خصوص در ملاء عام.

ح) ناامیـــدی - وقتی كه سایر مردم نمی‌توانند انتظارات شما را از خود برآورده كنند.

خ) بــی‌عدالتــی - وقتی كه بی‌عدالتی و ظلم می‌بیند یا از آن رنج می‌كشید.

عكس‌العمل به خشم و نتایج خشـــم

نردبان خشم واكنش‌های انسانی را نسبت به خشم به تصویر می‌كشد و از بدترین واكنش در انتها به بهترین واكنش در قله آن تنظیم شده است. هفت واكنش ممكن نسبت به خشم را در تصویر شماره 1 مشاهده مینمایید. (جهت بزرگ نمایی بر روی تصویر کلیک نمایید)‌

مزایا و مضرات عكس‌العمل‌های مختلف خشم

یكی از راههای ابراز خشم بهتر از راه دیگر است چون نتایج آن كمتر آسیب‌زننده می‌باشد.

برای مثال:

الف) خشم حذف شده. از همه بیشتر مخرب است چون شخص خشمگین قبول نمی‌كند و نمی‌پذیرد كه خشمگین است. شخص خشمگین مصرانه قبول دارد كه او خشمگین نیست. او نمی‌پذیرد كه مشكلی وجود دارد پس مشكل قابل حل نیست. او به تدریج بیشتر و بیشتر به شخص خشمگین یعنی خودش آسیب می‌زند بدون اینكه درك كند كه خشم او باعث این مشكلات شده است.

ب) خشم پنهان. نیز از مخرب‌ترین است چون شخص عصبانی می‌داند كه عصبانی است و از درون در مورد مشكل به فكر فرو می‌رود. اما مشكل را از اشخاص دیگر پنهان می‌كند. چون او از مواجه مستقیم با مشكل خودداری می‌كند نمی‌تواند از نتایج آن شفا یابد.

پ) خشم متجاوز. نیز بسیار آسیب‌زننده به همه است چون با زور به مردم حمله می‌كند و اموال و اشیاء را تخریب می‌كند اما چون به هر حال خشم خود را ابراز می‌كند پس لااقل آن را برطرف می‌كند و از آسیب‌های درونی كه خشم حذف شده و پنهان در شخص خشمگین ایجاد می‌كند جلوگیری می‌شود.

ت) خشم بد دهن. نیز آسیب‌زننده است چون با كلمات به مردم آسیب می‌زند. در هر حال یك قدم بــهتر است از خشم متجاوز چون شخص خشمگین بر اعمال خشونت‌آمیز و مخرب خود تسلط دارد.

ث) خشم ناخوشایند. قطعاً‌ ابراز نادرست خشم است. ولی یك قدم بهتر است از خشم بد دهن چون شخص خشمگین بركلمات مخرب تسلط دارد.

ج) خشم محدود. خیلی بهتر است از انواعی كه در بالا برای ابراز خشم ذكر شد. یك قدم دیگر در نردبان خشم بالاتر می‌رود چون شخص خشمگین تسلط بیشتری را در ارتباط با شخصی كه خشمش را نسبت به او ابراز می‌كند و همینطور نحوه ابراز خشم خود بدست آورده است.

چ) خشم كنترل شده. تنها خشمی است كه بدون گناه می‌توان آن را ابراز كرد. این شخص در ارتباط با نحوه‌ ابراز خشم خود كنترل كسب كرده است. راهی است كه خدا دوست دارد مسیحیان خشم خود را از آن طریق ابراز كنند. اینگونه خشم گناهی برعلیه خدا نیست كه به مردم و به خود آسیب بزند، بلکه آنچه را که خدا میخواهد انجام میدهد.

پ - برخورد با خشــم

به نتایج خشم گناه‌آلود توجه كنید.

خشم گناه‌آلود ما را احمق می‌سازد (جامعه 7: ‌9). خشم گناه‌آلود شخص را فقط به سمت شرارت و گناه می‌كشاند (مزمور 37: 8)‌. خشم گناه‌آلود باعث زندگی مقدسی كه خدا را خــــشنود می‌سازد نمی‌شود (یعقوب 1:‌19 - 20). خشم گناه‌آلود بر دعاهای شما اثر می‌گذارد (اول تیموتائوس 2: ‌8)‌. خشم گناه‌آلود باعث می‌شود كه شما برای رهبــری واجد شرایط نباشید (تیطس 1: 7). خشم گناه‌آلود، روح‌القدس را محزون می‌كند (افسسیان 4: ‌30 - 31). چنین شخص خشمگینی بایستی با داوری خدا مواجه شود (متی 5: 22).

بالا رفتن از نردبان خشم را تمرین كنید.

از نشان دادن خشم خود نترسید اما یاد بگیرید كه خشم خود را به طریقی كه از نظر کتاب مقدس و اجتــماع پـــذیرفته اســـت نشــان بدهید. از غضب و خشم گناه‌آلود خلاص شوید (افسسیان 4: 31). تمرین كنید كه دفعه بعد خشم خود را به صورت یك پله بالاتر از این دفعه در نردبان خشم ابراز كنید. با هر پیشرفتی كه در ابراز خشم خود بدست می‌آورید تشویق شوید.

خشم خود را به روشی پرهیزگارانه ابراز كنید.

الف) با قبول مسئولیت درقبال اعمالتان پرهیزگاری خود را نشان دهید.

صرفنظر از آسیبی كه در خود احساس می‌كنید خدا می‌خواهد كه شما مسئول ابراز احساساتتان به دیگران باشید (متی 5: ‌22)‌. اگر احساس می‌كنید كه احساسات شما در مرز انفجار است پس برای مدتی خود را مهار كنید. برای مثال، ‌مسافت زیادی را قدم بزنید، ‌بر آیه‌ای از کتاب مقدس تعمق كنید، دعا كنید و آنچه فكر و احساس می‌كنید یادداشت كنید اما برای ابراز خشم خود صبر كنید تا زمانیكه احساسات شما تحت كنترل شما دربیایند.

ب) با صبور بودن نسبت به شخص دیگر پرهیزگاری خود را نشان دهید.

ســـعی كنید شخص دیگر را درك كنید (‌امثال 14: 29). به جای تحریك دعوا، ‌نزاع را آرام كنید (امثال 15: 18). به جای اینكه فاتح مـــشاجره باشـــید بر خشم خود مسلط شوید (امثال 16: 32). به جای انتقام از گناه صرفنظر كنید (امثال 19: 11). به جای ابراز خشم، ‌بر خودتان مسلط باشید (امثال 29: 11).

پ) با آرام و مثبت حرف زدن پرهیزگاری خود را نشان دهید.

یاد بگیرید كه دیر خشم باشید، درمورد هر چیز آشفته نشوید و هر چیز را حمله‌ای شخصی به حساب نیاورید كه نشاندهنده خودخواهی است (یعقوب 1: 19). بیشتر از همان روز خشمگین باقی نمانید (افسسیان 4: 26). از آنانی كه زود خشمگین می‌شوند دوری كنند چون ممكن است بر شما اثر گذارند (امثال 22: 24- 25). بدون مهار كردن ‌افكار یا غفلت از خشمتان، بر خصوصیات مثبت شخصی كه نسبت به آن عصبانی هستید متمركز شوید (رومیان 12: 10). لیستی از اشتباهات دیگران درنزد خود نگه ندارید (اول قرنتیان 13: 5).

خشم خود را به طریقی عاقلانه ابراز كنید.

الف) با برداشتن قدم نخست درمصالحه با دیگران.

متی 5: 23 - 24 ؛ 18: 15. بدون در نظر گرفتن اینكه چه كسی مقصر است بایستی قدم نخست را بردارید و تمایل خود را به حل مسئله نشان دهید.

ب) با پذیرفتن اینكه عصبانی هستید درمقابل خودتان، خدا و شخص تحریك‌كننده.

اول یوحنا 1: ‌9. از خدا، برای حرف زدن با افرادی كه شما نسبت به آنها عصبانی هستید به شما حكمت بدهد (یعقوب 1: 5).

پ) با صحبت كردن با شخص تحریك كننده.

افسسیان 4: 15، 29. صحبتهای شما بایستی واقعی، كمك‌كننده و محبت‌آمیز باشد.

1) حرفهای شما بایستی راست باشد. برای آرام كردن شخص دیگر، كاذبانه بیش از میزان، اشتباهتان را نپذیرید. هر دوی شما بایستی یاد بگیرید كه مسئول اعمال خودتان باشید.

2) حرفهایتان باید كمك كننده باشد. خشم عادلانه خود، ‌انتقاد یا توبیخ خود را به شیوه‌ای مؤدبانه و كمك‌كنــنده بیان كنید. برنامه‌ریزی كنید كه چه می‌خواهید بگویید، ‌كی و چگونه آن را خواهید گفت. بر سر موضوع تحریك‌كننده با هم گفتگو كنید بدون اینكه به مسائل نامربوط و كهنه گذشته اشاره كنید. تا وقتیكه صحبتهای شخص دیگر تمام نشده است شما حرف نزنید سعی كنید نقطه نظرات و احساسات طرف دیگر را درك كنید. سریع سهم خود را در مشكل بپذیرید. به جستجو برای یافتن راه‌حل ادامه دهید تا هر دو به توافق برسید كه هردو نیاز دارید چه قدم‌های عملی را بردارید.

3) صحبتهای شما بایستی محبت‌آمیز باشند. محبت، حلیم، ‌مهربان، ‌بخشنده، مودب، متواضع، با نزاكت، غیرخودخواه، فروتن، ‌باگذشت، بی‌ریا، مواظب دیگران، قابل اعتماد و امیدوار و پایدار است (اول قرنتیان 13).

خشم خود را به شیوه‌ای خوشایند بیان كنید.

مواظب باشید كه كلام شما، حالت و بلندی آن و حالت چهره و حركاتتان در موقع حرف زدن نشاندهنده طرد شدن شخص دیگر نباشد بلكه پذیرش او (امثال 15: 13).

6- انتقام نگیرید، بلكه ببخشید و محبت كنید.

الف) ببخشید. شخص مقصر را بارها و بارها با تمام قلبتان ببخشید (متی 18: 21 - 35).

ب) او را دوست بدارید، او را بركت دهید و برایش دعا كنید و نسبت به او خوبی كنید (لوقا 6: 27 - 28)‌.

پ) هرگز انتقام نگیرید (رومیان 12: ‌14 - 21).

7 - اجازه دهید خدا احساسات مجروح شما را شفا بخشد.

الف) دعا كنید و با خدا در مورد احساسات مجروح خود صحبت كنید.

مزمور 62: 8 ؛ ‌34: 18. از او بخواهید شما واحساساتتان را عوض كند و شما را از ادامه افكار و احساسات خشم‌آلود آزاد سازد. از او بخواهید كه به شما فیض بدهد تا شخص مقصر را ببخشید و محبت كنید.

ب) با یك مشاور صحبت كنید و یا با گروهی از دوستان دعا كنید.

یعقوب 5: 13 - 16. اگر تلاش می‌كنید ولی بخشیدن و محبت كردن را سخت می‌بینید پس با یك مشاور در مورد احساسات خود گفتگو كنید و یا از یك یا دو مسیحی دیگر بخواهید كه برای شفای شما دعا كنند.

۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

آیا شما نبی هستید؟


آیا شما نبی هستید؟عطای نبوت یکی از بحث برانگیزترین مباحث در تاریخ کلیسای مسیح بوده و میباشد. متاسفانه گروهی با توجیه اینکه از خداوند رسالت و پیغام ویژه ای جهت هدایت مردم دارند، خواسته یا نا خواسته سبب گمراهی دیگران، و شاید خودشان نیر شده اند.

در این مقاله من سعی بر این دارم تا با استداد از کتاب مقدس، و نه از تجربیات شخصی، به این مبحث بپردازم. ولی لازم است که در شروع کمی در مورد عطایای روحانی بپردازیم.

ماهیت عطایای روحانی.

الف) عطای روحانی (در یونانی: charisma) توانایی یا عملكرد خاصی است كه خدا بر حسب فیض و اراده مطلق خود به فرد ایماندار عطا می‌كند (اول پطرس 4: 10؛ اول قرنتیان 12: 4- 6، 11). عطای روحانی، هم عملكرد عادی روح‌القدس در زندگی فرد مسیحی است و هم عملكرد خارق‌العاده او. چنین عملكردهایی هیچگاه در نتیجه مهارت یا تواناییهای خود مسیحیان حاصل نمی‌شود، بلكه همواره بیانگر فیض خدا است که در شکلهای گوناگون از طریق خدمات مسیحیان نمایان میشود.

ب) عطای روحانی تجلی (مكاشفه) قدرت و حكمت خدا است (اول قرنتیان 12: 7) در زندگی فرد ایماندار، كه خود را در قالب خدمات گوناگون ( خدمات عادی و رسمی) و نحوه اعمال گوناگون (تأثیرات و نتایج) نمایان می‌‌سازد.

پ) عطایای روحانی همواره به میزانی مشخص و محدود و به فراخور اندازه بخشش مسیح عطا می‌شود (افسسیان 4: 7). هیچكس از تمام عطایای روحانی برخوردار نیست (اول قرنتیان 12: 20- 30). همچنین هیچكس نمی‌تواند از تمام عملكردهای مربوط به یك عطای روحانی خاص برخوردار باشد (افسسیان 4: 7).

عطای نبوت
"نبوت"، "اعلام یا بازگو كردن" اموری است كه خدا آنها را مكشوف ساخته است. نبوت تحت الهام روح‌القدس بیان می‌‌شود و در كتاب‌مقدس در سه حالت بكار رفته است.

الف) انبیای عهد عتیق اعلام‌كنندگان مكاشفه خدا در عهد عتیق بودند.
آنها افرادی منحصر به فرد بودند. عطا یا خدمت روحانی آنها تنها محدود به زمان عهد عتیق بود. این انبیا مكاشفه‌ای جدید از خدا دریافت می‌كردند و سخنان او را برای مردم بازگو می‌نمودند. آنها سخنگویان خدا بودند و سخنان قدرتمند خدا را بیان می‌كردند.
انبیای عهد عتیق تنها تا زمان یحیی تعمیددهنده نبوت كردند (متی 11: 13؛ عبرانیان 1: 1) پس از آن، چنین انبیایی (با این درجه اهمیت) دیگر وجود نداشتند، زیرا مكاشفه خدا در مورد نقشه الهی‌اش كه توسط انبیای عهد عتیق آغاز شده بود، در عیسی مسیح (یوحنا 1: 18؛ عبرانیان 1: 2) و توسط شهادت رسولان او (یوحنا 16: 13- 15) به تحقق رسید. مكاشفات آنها در "كتاب مقدس"، "کتب مقدسه" یا " مجموعه 66 كتابها" در کتاب مقدس جمع آوری و ثبت شده‌ است. انبیای عهد عتیق كه سخنگویان خدا بودند و مكاشفات جدیدی برای انسانهای آشكار می‌كردند، جانشینی ندارند. هیچ كس مجاز نیست چیزی به "سخنان خدا" یا كتابی به كتاب ‌مقدس بیفزاید (مكاشفه 22: 18- 19).

ب) انبیای عهد جدید اهداف خدا را در شرایطی خاص اعلام می‌كردند.
1) آنها نیز افرادی منحصر به فرد بودند. عطا یا خدمت روحانی آنها تنها محدود به دوران كلیسای عهدجدید بود. از آنجا كه عهد جدید در آن زمان هنوز بطور كامل نوشته نشده بود، این انبیا كلیسای اولیه را از خواست و اراده خدا آگاه می‌ساختند و آنچه را كه خدا از آنان انتظار داشت در آن شرایط خاص انجام دهند، به اطلاع مسیحیان می‌رساندند. نبوتهای آنها محدود بود. رسولان مسیح از عطای نبوت برخوردار بودند، ولی این انبیای عهد جدید رسولان مسیح محسوب نمی‌شدند. برخلاف رسولان مسیح كه مكاشفاتی كه دریافت می‌كردند برای كلیسای مسیح در تمام دوران عهد جدید دارای اهمیتی بنیادین بود (اول قرنتیان 15: 3؛ غلاطیان 1: 11- 12، 16)، مكاشفاتی كه انبیای عهد جدید دریافت می‌كردند جنبه موقتی داشت و دارای مفهوم و اهمیتی ثابت و ماندگار نبود (اعمال 11: 27- 28؛ 13: 1- 4؛ 21: 10- 11). رسولان مسیح مكاشفاتی را بازگو می‌كردند كه تمام مسیحیان جهان، چه در زمان كلیسای اولیه و چه در حال حاضر، باید آنها را بدانند، به آن ایمان داشته باشند و مطابق آن عمل كنند. ولی انبیای عهد جدید نبوتهای محدودی را اعلام می‌كردند كه تنها برای گروه محدودی از مسیحیان كلیسای اولیه كاربرد داشت و برای این بود كه این مسیحیان بدانند تحت شرایطی خاص چگونه باید ایمان داشته و عمل ‌كنند.
2) نبوتهای انبیای عهد جدید به منظور بنا، تشویق و تسلی مردم (اول قرنتیان 14: 3؛ اعمال 15: 30- 32) و یا جهت اندرز و اخطار به آنان بود (اول قرنتیان 14: 8؛ اعمال 11: 27- 28؛ 21: 10- 11). كلمه "نبوت" در مورد كار آنان احتمالاً در وهله اول بیشتر به "بنا، تشویق و تسلی" اشاره دارد (اول قرنتیان 14: 3)، تا به بیان "مكاشفات جدید" (اعمال 13: 1- 4).
3) رسولان مسیح عاملی بودند در دستان مسیح تا تقریبأ تمام عهد جدید از طریق آنان مكشوف و نگاشته شود (یوحنا 14: 26؛ 16: 13- 15؛ 20: 31). اما برخلاف چیزی كه درمورد رسولان مسیح می‌بینیم، تنها تعداد كمی از نبوتهای انبیای عهد جدید در كتب عهد جدید ثبت شده است (اعمال 11: 28؛ 21: 11). این موضوع ثابت می‌كند كه انبیای عهد جدید آن نوع مكاشفاتی را كه به رسولان مسیح عطا شد، دریافت نكردند. آنچه كه رسولان مسیح در خصوص آموزه‌ها و رفتارهای مسیحی موعظه و تعلیم می‌دادند، برای تمام مسیحیان از هنگام آمدن مسیح تا بازگشت او لازم‌الاجرا و عاری از خطا است، (اعمال 2: 42؛ دوم تیموتاؤس 1: 13؛ اعمال 16: 4؛ فیلیپیان 4: 9)، و حال آنكه سخنان و نبوتهای انبیای عهد جدید باید توسط مسیحیان دیگر مورد سنجش و ارزیابی قرار می‌گرفت (اول قرنتیان 14: 29- 33). رسولان مسیح از بسیاری خصوصیات دیگر نیز برخوردار بودند كه باعث می‌شد از لحاظ برخورداری از عطایا و خدمات روحانی برتر از سایرین باشند.

پ) عطای نبوت عبارت است از اعلام حقایقی تحت هدایت روح‌القدس كه قبلأ از طریق تعالیم و موعظات رسولان مسیح مكشوف شده است.
این مفهوم كلی كلمه " نبوت " است.
1) "نبوت كردن" (رومیان 12: 7) عبارت است از توانایی یا خدمت خاص اعلام كردن (موعظه كردن) حقایق كتاب مقدس، كه باعث می‌شود مسیحیان تشویق و تسلی یافته، در ایمان بنا گردند (اول قرنتیان 14: 3؛ اعمال 15: 32). و یا توانایی است كه باعث می‌شود اعضای بدن مسیح به منظور انجام خدمات روحانی مختلف تجهیز شوند و از این طریق باعث بنای كلیسا گردند (افسسیان 4: 12). مسیحیانی كه از این عطای روحانی برخوردار هستند، آشكارا پیامهای مكشوف شده خدا در كتاب مقدس را به طرزی جدی و قانع كننده اعلام یا وعظ می‌كنند. آنان بطرزی قابل درك (اول قرنتیان 14: 8) و نیز مقتدرانه سخن می‌گویند (اعمال 6: 10؛ اول تسالونیكیان 1: 5).
2) "نبوت كردن" ممكن است آشكاركننده افكار، انگیزه‌ها، طرز برخوردها، سخنان و اعمالی باشد كه قبلأ پنهان بوده‌اند.
روح القدس از طریق موعظات، تعالیم، سخنان و مشورتهای مسیحیانی كه از عطای نبوت برخوردارند، موضوعات پنهان را در شنوندگان این نبوت‌ها آشكار می‌سازد، بی‌ایمانان را به توبه وامی‌دارد و یا در یك فرد مسیحی انگیزه ایجاد می‌كند تا مواردی را در زندگی‌ خود تغییر دهد. تأثیر چنین نبوتی این است كه گناهان شخص دیگر مخفی نیست (اول قرنتیان 14: 24- 25). ممكن است در برخی موارد گناهان یك فرد در حضور همگان (اعمال 5: 3- 4) و در موارد دیگر به طور خصوصی برای خود آن شخص آشكار گردد (اعمال 2: 37؛ یوحنا 16: 8).

3- دریافت كنندگان عطایای روحانی
مسیحیان در این باره كه آیا هر فرد مسیحی از عطایای روحانی برخوردار است یا نه، با هم اختلاف نظر دارند.

الف) كلمه "هر كه" در مفهومی كلی و جامع
كلمه "هر كه" (در یونانی: hekastos) غالباً دارای مفهوم كلی "هر انسان و یا هر فردی كه تا به حال زیسته" می‌باشد (رومیان 2: 6) و یا " هر یک از مسیحیان که تاکنون زیسته است" (رومیان 12: 3؛ 14: 12؛ اعمال 2: 38). برخی از مسیحیان معتقدند كه كلمه "هر كه" در اول قرنتیان 7: 7، 12: 7، 14: 26 و اول پطرس 4: 10 نشان می‌دهد كه "هر فرد مسیحی" دارای عطایای روحانی است.

ب) كلمه "هر كه" در مفهومی محدود
كلمه "هر كه" همیشه در كتاب‌مقدس به معنای "هر انسانی كه تا به حال زیسته" نمی‌باشد. به عنوان مثال، "هر فرد ریاكار" (لوقا 13: 15)، "هر كه" در جمع مردم (یوحنا 6: 7)، "هر" سربازی (یوحنا 19: 23)، "هر" مسیحی نیازمندی (اعمال 4: 35). برخی از مسیحیان معتقدند كه كلمه "هر كه" در اول قرنتیان 7: 7، 12: 7، 14: 26 و اول پطرس 4: 10 مفهومی كلی و عمومی ندارد. به علاوه، وقتی كتاب‌مقدس می‌خواهد بر مفهوم "هر شخص بدون استثنا" تأكید ‌كند، معمولاً اصطلاح "هر یك" (اعمال 20: 31؛ اول تسالونیكیان 2: 11) را بكار می‌برد. بنابراین كلمه "هر كه" در اول قرنتیان 7: 7، 12: 7، 14: 26 و اول پطرس 4: 10 می‌تواند به مفهوم محدود "هر فرد مسیحی كه در چهارچوب آن متن به او اشاره شده است" باشد (مقایسه کنید با كلمه "همه" در رومیان 5: 17- 19). کلمه " هر" در اینجا میتواند معنی محدودی داشته باشد، یعنی "هر فرد مسیحی در بدن مسیح كه روح‌القدس بر حسب اراده خود به او توانایی یا عطای خاصی و عملکرد یا خدمتی را بخشیده است" (اول قرنتیان 12: 11، 28- 30). بنابراین حتماً ضروری نیست که روح‌القدس به هر فرد مسیحی عطای روحانی خاصی را ببخشد.

اگر شخصی خود را بیش از آنچه كه هست بپندارد، دچار غرور می‌شود (رومیان 12: 3). غرور عبارت است از حس طمع و ادعا به داشتن حقوق و امتیازاتی كه شخص از آنها برخوردار نیست. همه با این خطر مواجه هستند كه خود را بیش از آنچه كه هستند بپندارند. شخصی كه نسبت به عطایی كه خدا آن را به او نبخشیده طمع می‌ورزد، فردی خودستا است و مایل است دیگران همیشه از او تعریف و تمجید كنند. این امر در مورد تكلم به زبانها نیز صادق است.
شخصی كه واقع‌بینانه در مورد خود قضاوت می‌كند (رومیان 12: 3)، شخصی فروتن است. مسیحیان نباید خود را مالک عطایایی تصور کنند که ندارند. مسیحیان همچنین نباید عطایایی را رد کنند كه خدا بر حسب فیض خود به آنها یا به دیگران بخشیده است. هم خودبینی كار اشتباهی است و هم فروتنی كاذب. مسیحیان باید خود را بر حسب میزان ایمانی كه خدا به آنها بخشیده است تفتیش و ارزیابی كنند، نه بر حسب معیارهای انسانی.