۱۳۹۲ تیر ۲۵, سه‌شنبه

شناخت فرقه برنهامیست

مسیح یعنی مسح شده و به عبارتی کلمه مسیح از مصدر کلمه مسایا برگرفته از ماشیح می باشد. ماشیح که همان مسیح است به معنای نجات دهنده است.
در فرقه مورمونها ما مشاهده می نماییم که جوزف اسمیت مسیح (نجات دهنده) آنهاست ، بطوری که این فرقه کتاب جدیدی برابر با کتاب مقدس برای خود دارد و به جای این که بگویند مسیح گفت می گویند جوزف اسمیت گفت به هر حال در بسیاری از موارد وقتی ایمان آنها را با کلام خداوند می سنجیم مشاهده می کنیم که سخنان آنها نه تنها با کتاب مقدس مغایرت دارد بلکه آنها به جای پرستش عیسی مسیح به عنوان خدا و خداوند خود ،کسی دیگری را به نام جوزف اسمیت مرکزیت میبخشند و مرتب تکرار می کنند و می گویند جوزف اسمیت این را گفت و جوزف اسمیت آن کار را کرد. اینان حتی مراسم عبادی متفاوتی با مسیحیان انجیلی دارند.
رهبران برانهامیستی نیز همانند مورمونها یکسره می گویند برانهام این را گفت و برانهام آن را گفت برانهامیست ها به فرد مرده ای اقتدا دارند و او را به نوعی واسطه بین خود و خداوند قرار می دهند. برانهامیست ها ادعا می کنند که سخنان ویلیام برانهام نجات بخش بوده و هست ،و وی را منجی خود می دانند و برابر با مسیح ،بطوری که پس از مرگ ویلیام برانهام برخی 3 روز و برخی یک ماه و برخی 3 ماه و برخی حتی به مدت یک سال هر روزه بر سر قبر وی می آمدند و منتظر برخاستنش همچو مسیح از قبر بودند ،پیروان برانهام وقتی دیدند که منجی شان از قبر برنخواست شروع کردند به غلو کردن و شایعه سازی تا او را اسطوره ملل کنند و او را همسطح فرشته میکاییل کردند و شروع به پرستشش نمودن و برخی نیز بعدها جزواتی نوشتند و گفتند او همان عیسی مسیح بود که با ظاهر برانهام بر روی زمین آمد و در مورد فرشته یا روحی که وی را تعلیم میداد گفتند که آن فرشته همان روح خود برانهام بود که وی را تعلیم میداد یعنی مسیحی که لباس انسانی به نام برانهام را پوشیده است و مثال آوردند که در باغ جتسیمانی عیسی به چه کسی دعا میکرد خب به خودش دعا میکرد و برانهام نیز روحش به او تعلیم میداد و موقع دعا به خودش دعا میکرد چون او همان مسیح بود که ظهوری ثانوی بر روی زمین پیدا کرده بود. خلاصه از این دست افکار در بین این فرقه بسیار زیاد است تا حدی که حتی توافق نظر در بینشان وجود ندارد.
برانهامیست ها همانند مورمونها کلام را تحریف کرده و می گویند که در کلام کلمه پسرخدا بُرده نشده و پسر خدا بودن مسیح را که بارها در کلام آمده انکار می کنند و حتی پیشگویی های انبیای عهد قدیم را نادیده می گیرند.
ویلیام برانهام که بود؟
برانهام مدعی بود که او یک نبی به دنیا آمد. روح یا فرشته از برانهام می خواهد که کارهایی را به انجام برساند و بارها این روح یا فرشته وی را ملاقات می کند و خبرهایی به وی می دهد و یا پیشگویی می کند و آینده ای باشکوه و پر از شهرت را به وی وعده می دهد و ترسیم می نماید.
ویلیام برانهام (William Branham) ادعا می کند در جنگل پرنده ای با او سخن می گوید و یا ادعا می کند که در جنگل یک صلیب نورانی دیده است که با وی به زبان بیگانه سخن گفته ، در ادعایی دیگر می گوید که صلیب نورانی دوباره بر وی ظاهر گردیده و هزاران کیلو بار گناه را از وی برداشته و گناهانش را بخشیده است ، او همچنین اظهار می دارد که صلیب نورانی انگار همان روح القدس بوده.
برانهام پس از دیدن یک سري رویاها و خوب شدن از یک بیماري سخت ، توبه می کند و در جاهاي مختلف به موعظه می پردازد. پس از آن وی ادعا می کند که دارای قدرت شفا دهی و زنده کردن مردگان است. وی در تناقضی آشکار که نشان از آشفتگی ذهنی اش دارد ، بعدها صدایی که ادعا می کرد فقط در مقطع کودکی اش شنیده بود را طوری دیگر بیان می کند و سخنان قبلی خود را نقض می کند و اینبار می گوید که فقط در کودکی نبوده بلکه همیشه این صدا همراهم بوده!!! در تناقضی دیگر می گوید این صداي یک فرشته بوده در صورتی که قبلا هرگز به این که صدا متعلق به یک فرشته بوده است سخنی نگفته بود حتی از وی سوال شده بود صدا ،صدای کیست؟ وی پاسخ داده بود نمی دانم فقط صدایی به گوشم می رسد!!! در صورتی که حال ادعای صدای فرشته را به سخنان خود افزوده است. وی ادعا می کند حیوانات مرده را زنده کرده و یا حیوانات زخمی را شفا داده ولی هرگز کسی شاهد چنین واقعه ای نبوده است. وی چند سال بعد ادعا می کند در اروپا موفق شده پنج نفر را از عالم اموات به عالم زندگان برگرداند یعنی کسانی که مرده بودند را زنده نموده و در این باره حرف و حدیث بسیاری است افراد زیادی چنین ادعاهای وی را با دلیل و مدارک ثبت شده به خوبی و مستند رد کرده اند و او را دروغگو و فریبکار خوانده اند. برانهام ادعا می کند چندین و چند نفر را از بیماری سرطان و افلیج بودن و صرع و پارکینسون شفا داده و دقیقا همه این ادعا ها دروغی بیش نبود . چندی بعد محققین به دنبال ادعاهای وی به سراغ برخی از آنان رفتند و مشاهده نمودند که برخی از آنان به دلیل همان بیماری های ذکر شده مرده اند یا به شدت مریض هستند و در بستر بیماری با مرگ دست و پنجه نرم می کنند. در جراید و کلیساها ، برانهام مورد سوال قرار گرفت و فریبکار خوانده شد. وی در دفاع از خود گفت فرشته آنان را ناقص شفا داده به دلیل اینکه آنان کم ایمان بودند و همچنین گفت من بدون حضور فرشته نمی توانم شفا دهم.
به هر حال بعد از مرگ وی ، کشیشان و رهبران معتقد به او ، روزها بر سر جسد او دعا کردند تا شاید زنده شود اما فایده اي نداشت. بسیاري از پیروانش باور داشتند که او همان ايلياي نبي است و برخی هم فکر می کردند از یک باکره متولد شده و مسيح دوم است ، پیروان برانهام وی را مسیح دوم می دانند و معتقدند که عیسی مسیح به صورت روح ولی این بار با کالبدی چون برانهام بر روی زمین آمده است و به همین دلیل بعد از مرگ برانهام برخی تا 3 روز و برخی هم تا 40 روز و برخی هم تا 3 ماه و برخی هم تا مدت یک سال انتظار این را می کشیدند که وی دوباره همانند عیسی مسیح از عالم اموات و قبر برخیزد.
وقتی برانهام زنده نشد بسیاری اعتقاد پیدا کردند که او فرشته ای هم تراز میکائیل بوده و به ملکوت بازگشته است. برانهامیستها با استفاده از معنی فرشته به معنای (بیش از یک مرد) موجودی روح مانند را تصور می نمایند که برانهام بوده و همان روحی که برانهام با او صحبت میکرده نیز خود برانهام بوده که با وی سخن میگفته. برانهامیست ها قضیه شنیدن صدا و دیدار با روح یا فرشته برانهام را مطرح می نمایند و ادعا می کنند که ویلیام برانهام مسیح دوم و فرشته ای برابر با میکائیل بود که همانند عیسی مسیح به خودش دعا می کرد و خودش خودش را در آزمایش می آورد و خودش خودش را تعلیم می داد.
برانهامیست ها معتقدند که ویلیام برانهام همان خود عیسی مسیح واقعی بود که برای بخشیدن گناهان نسل انسانها در قرن بیستم به زمین آمد و بسیاری را تعمید داد و شفا داد و مرده زنده کرد و ایمان بسیاری را قوی نمود و درنهایت مجددا به ملکوت بازگشت.
برانهام می گفت تثلیث یک آموزه شیطانی است ، او پیروانش را به یگانه انگاری تعلیم میداد به این صورت که : پدر آسمانی و عیسی مسیح و روح القدس همه خود عیسی مسیح هستند یعنی در اینجا فقط اسامی خداوند و حالات خداوند عوض شده و همه خود عیسی مسیح خداوند جسم پوشیده است. پیروان برانهام در عصر حاضر برای این که پشتیبانی بسیاری از کلیساها و فرقه های مسیحی را از دست ندهند دست به فریبی دیگر زده اند و مسئله تثلیث اکونومیک را پیش کشیده اند که همان حرفهای قبلی خود را با رویشی نوین و به اصطلاح علمی در غالب تفاسیر کتاب مقدسی بیان می نمایند.
در تعریفی تخصصی تر برانهاميست ها با تعلیم ابداعي خود تثليث مورد تصویب شورای را رد نموده و اصطلاح يگانه باورانه اي از تثليث را ارائه مي دهند که به آن تعلیم تثليث اكونوميك مي گويند كه به فارسي و لاتين آن را اينگونه معرفي مي نمايند :
کار خود خدا در بین بشریت [‍
Economy (οικονόμια) of GOD]
برانهاميست ها تعلیم تثلیث عددی یا آنتولوژیک مصوب شورای نیقیه را انکار می کنند و آن را آموزه ای انحرافی و شیطانی می دانند.
فرقه ها یا کسانی که چنین اعتقادات بدعت آمیزی دارند معروفند به یگانه انگاران ، اينان به نوعي
modalism یعنی حالت گرا هستند و این آموزه را حفظ می کنند و اعتقاد دارند كه یک نفر (پدر آسماني) خود را در زمان های مختلف تحت نام های مختلف به صورت تجلی عیسی يعني روح عيسي يا همان روح القدس و به حالتهاي گوناگون به ما نشان داده است مانند آتشي كه بر موسي ظاهر شد و با وي سخن گفت و كسي كه با ابراهيم غذا خورد و خود عیسی مسیح و كبوتري كه نماد روح القدس بود و بر شانه عیسی مسیح در رود اردن نشست. بنابراین، پدر، پسر، و روح القدس، سه نام برای يك شخص (پدر آسماني) است. و اين تعليم به صورتهاي مختلف توسط اين افراد Noetus،  Praxeas و Sabellius آموزش داده شد. فرم های اصلاح شده از این نظریه را می توان در آموزه های ویلیام برانهام (William Branham) ، و کلیساهای متحد پنطیکاستی (یگانه انگاران پنطیکاستی (UPC) (United Pentecostal church) مشاهده نمود.
برانهامیست ها معتقدند که هرکس که در نام پدر ، پسر ، روح القدس بر مبنای متی باب 28 آیه 19 (پس رفته، همه امّت ها را شاگرد سازيد و ايشان را به اسمِ اب و ابن و روح القدس تعميد دهيد) تعمید گرفته تعمیدش باطل است و باید از نو و در نام عیسی مسیح بر مبنای اعمال رسولان باب 2 آیه 38 تعمید گیرد (توبه كنيد و هر يك از شما به اسم عيسي مسيح بجهت آمرزش گناهان تعميد گيريد) .
در کتاب مقدس رساله غلاطیان باب یک آیات 6 الی 9 مینویسد: تعجّب مي كنم كه بدين زودي از آن كس كه شما را به فيض مسيح خوانده است، بر مي گرديد به سوي انجيلي ديگر، كه (انجيل) ديگر نيست. لكن بعضي هستند كه شما را مضطرب مي سازند و مي خواهند انجيل مسيح را تبديل نمايند. بلكه هرگاه ما هم يا فرشته اي از آسمان، انجيلي غير از آنكه ما به آن بشارت داديم به شما رساند، اَناتيما (باطل) باد. چنانكه پيش گفتيم، الآن هم باز مي گويم: اگر كسي انجيلي غير از آنكه پذيرفتيد بياورد اناتيما (باطل) باد.
یکی از خصایص برانهامیست ها این است که در جلسات کلیسایی خود از نوار صوتی برانهام یا از جزوات کپی برداری شده موعظه های برانهام همچون آیات کتاب مقدس استفاده می نمایند.
برانهام آموزه های بسیار دیگری را با عناوینی جذاب و کتاب مقدسی فرم به پیروانش تعلیم می داد، برخی از این تعالیم دجال و آخر زمان ، مکاشفه و هفت کلیسای آخر الزمان و کلیسای عروس بود . وی تعلیم می داد که پاپ خود دجال است و روی کلاه پاپ کلمه 666 نوشته شده و کلیساهای متصل به پاپ و کلیساهای اسقفی ارتدکس اصلا مسیحی نیستند و اینان ضد مسیح و یاران شیطانند و تعمید آب بر مبنای انجیل متی 28: 19 (یعنی تعمید در نام پدر و پسر و روح القدس) باطل و شیطانی است.
ویلیام برانهام بارها در سخنان خود می گفت که دعا کنید خداوند به ما انجیلی جدید بدهد. وی با عناوین مختلف بسیاری از آیات را به گونه ای که خود دوست داشت تفسیر می نمود و آن تفاسیر را در موعظه های خود تعلیم می داد و در بسیاری از موعظه های خود می گفت این کتاب مقدس (اشاره به عهد قدیم و عهد جدید) بد ترجمه شده و مشکل دارد و در یکی از جلسات موعظه خود وقتی به قسمت متی باب 28 آیه 19 رسید کنترل خود را از دست داد و با عصبانیت در جلوی چشم حاضرین کتاب مقدس را از پنجره به بیرون پرتاب کرد و گفت: دعا کنید خداوند به ما انجیلی جدید دهد.
برانهام ادعای بسیار بزرگی کرد و پیشبینی نمود در سال 1977 عیسی مسیح ظهور پیدا می کند و پیش بینی وی دروغی بیش نبود بطوری که اوالد فرانک در خاطرات خود می گوید : اواسط دهه 70، سال 1977 به شکل ویژه ای در میان برادران آمریکایی و کانادایی، (تعلیم ایمانداران زمان آخر) به عنوان تاریخ بازگشت مسیح ، برجسته شد. و باز همین خداوند وفادار بود که در رابطه با زمان مناسب دستوری از آسمان داد ، از آن رو که هیچ کس از آن زمان و ساعت آمدن او آگاهی ندارد.
در اینجا مشاهده نمودید که یکی از رهبران برانهامیست خیلی جالب و زیرکانه پای خودش را عقب کشید و روی قضیه سرپوش گذاشت و سکوت کرد.
برانهام ادعا می کند که ابری بالای سرش می بیند که به صورت چهره عیسی نمایان می گردد. ویلیام برانهام ادعا می کند که در تاریخ 28/2/1983 در بالای دره ی سابینور در 40 مایلی شمال شرق تاکسون بود. وقتی هفت فرشته ای که بر او به شکل هرم وارونه نازل شدند و به ملاقات او آمدند و وقتی آنها رفتند یک ابر گرد بر روی او ظاهر شد و آن به تدریج بالاتر و بالاتر تا سطح 140000 پایی رفت. او در خطبه ای در جفرسون ویل در تاریخ 18/04/1965 این ابر مرموز را به «طلوع خورشید» ارجاع داد. این دو سال بعد از زمانی است که ابر ظاهر شد.
برانهام از ابر مرموز استفاده نکرد تا زمانیکه او فهمید که آن در 19 آوریل سال 1963 در مجله علمی چاپ شده است. نکته قابل توجه در رابطه با این عکس آن است که این ابر اصلا ابر تبخیر نیست. این ابر بخارات و باقیمانده ی سوخت موشک است که از یک موشک که در تاریخ 28/02/1963 در ساعت 1:52 در وندنبورگ ، کالیفرنیا پرتاب شده بود می باشد. موشک در ارتفاع 147000 پایی به خاطر یک ایراد منفجر شد. در این ارتفاع بادی از غرب به شرق حدود 130 (مایل بر ساعت) در حال وزیدن بود. دود ناشی از انفجار ، ابر گردی را تشکیل داد. جریان باد جهت ابر را از شرق از وندنبورگ به سمت فلک اسقف ،آریزونا برد. به خاطر چند ابر پایین تر این ابر تا قبل از خورشید در آریزونا مشاهده نشد. ابر به مدت 28 دقیقه بعد از غروب رسمی در فلک اسقف روشن از فروغ آفتاب باقی ماند. به خاطر انحنای زمین ، آن تا مسافت دوری در الپاسو
Elpasso ، تگزاس دیده شد.
مرکزیت انسانی در این فرقه تا حدی است که در ماه مــه 2013 اعلام نمودند که پیروان راستین این فرقه، می‌توانند از طریق سایت رسمی برانهامی‌ها یک چمدان مقوایی را به قیمت ۳۵ دلار تهیه کنند که شامل یک تکه ازچوب کف اتاقی است که برنهام پای خود را در آنجا گذاشته بودند. کپی پاسپورت وی، یک قلاب ماهیگیری شبیه آن قلابی که ایشان برای صید ماهی در رودخانه از آن استفاده می‌کردند، یک چاقوی جیبی شبیه چاقوی جیبی برانهام، سگک کمربند برانهام، یک عدد فشنگ و تعدای از عکسهای وی.
از دیدگاه کتاب مقدسی با مراجعه به این آیات ادعاهای ویلیام برانهام مردود است. متی باب 24 آیه 11 و بسا انبيا كَذَبه ظاهر شده ، بسياري را گمراه كنند. متی باب 24 آیه 24 زيرا كه مسيحيان كاذب و انبيا كذبه ظاهر شده ، علامات و معجزات عظيمه چنان خواهند نمود كه اگر ممكن بودي برگزيدگان را نيز گمراه كردندي. لوقا باب 6 آیه 26 واي بر شما كه وقتي جميع مردم شما را تحسين كنند، زيرا همچنين پدران ايشان با انبياي كذبه كردند. دوم قرنتیان باب 11 آیات 13 و 14 زيرا كه چنين اشخاص رسولان كَذَبه و عمله مكار هستند كه خويشتن را به رسولان مسيح مشابه مي سازند. و عجب نيست، چونكه خودِ شيطان هم خويشتن را به فرشته نور مشابه مي سازد. تفسیر کاربردی عهد جدید دوم پطرس باب 2 آیه 1 و 2 لكن در ميان قوم ، انبياي كذبه نيز بودند ، چنانكه در ميان شما هم معلّمان كذبه خواهند بود كه بدعتهاي مهلك را خفيهً خواهند آورد و آن آقايي را كه ايشان را خريد انكار خواهند نمود و هلاكت سريع را بر خود خواهند كشيد؛ و بسياري فجور ايشان را متابعت خواهند نمود كه به سبب ايشان طريق حق، مورد ملامت خواهد شد. انبیای کذبه از قدیم بوده اند و از زمان تا به امروز هر نسل و هر عصری شاهد پیدا شدن افرادیست که دعوی نبوت و تعلیم می کنند آنها بدعت های مهلک را خفیه خواهند آورد آنها بدعت ها و تعالیم غلط خود را مخفیانه به کلیسا وارد می کنند و باعث گمراهی بسیاری می شوند تعلیمات این اشخاص مهلک است زیرا که آن تعالیم نه تنها باعث از بین رفتن ایمان خودشان می شود بلکه ایمان پیروانشان را نیز نابود خواهد کرد نتیجه این آموزش های اشتباه انکار عیسی مسیح است بدین صورت متوجه می شویم که معلمین کذبه زمانی پیرو مسیح بوده اند ولی اکنون از پیروی او دست برداشته و از امیال و هوسهای خود و از شیطان پیروی می کنند آنها دیگر از راه راست پیروی نمی کنند بلکه آنها در پی راههای دروغ خود حرکت می نمایند زمانی که ایمانداران از معلمین کذبه و انبیای دروغین پیروی کنند مانند این است که از نمونه ی ناپاک تقلید نموده اند که بدین صورت طریق حق مورد ملامت قرار خواهد گرفت در هر کلیسا و هر عصری ایماندارانی پیدا می شوند که به تعالیم جدید و خطرناک گوش فرا می دهند معلمین کذبه خواهان کمک به دیگران نیستند بلکه با دروغ و تخیل پردازی و فریب در پی کسب ثروت و مال اندوزی و به دست آوردن قدرت و شهرت و موقعیت اجتماعی می باشند و در نهایت باید گفت انبیای کذبه فقط به دنبال منفعت خود هستند.


۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۱, یکشنبه

انواع مختلف زبانها در کتابمقدس


انواع مختلف زبانها

الف) زبانها در كتاب اعمال رسولان

در كتاب اعمال رسولان "تكلم به زبانها" عبارت بود از توانایی خاصی جهت سخن گفتن درباره خدا و اعمال عجیب او به سایر زبانهای قابل فهم و شناخته شده دنیای آن روز (اعمال 2: 7- 11).

هدف از تكلم به زبانها، توصیف تحقق تاریخی نبوت یوئیل 2: 28- 29 در عهد عتیق و اثبات ریزش و حضور واقعی روح‌القدس بود (اعمال 2: 16). تكلم به زبانها علامت قابل رؤیت اولین ریزش روح القدس در تاریخ بشر بر تمام یهودیان (اعمال فصل 2)، سامریان (كسانی كه نیمه یهودی بودند)، (اعمال فصل 8) و تمام غیر یهودیانی (اعمال فصلهای 8، 10، 11، 15) بود كه به عیسی مسیح ایمان آورده بودند (اعمال 1: 8). در فصل دوم اعمال می‌خوانیم كه این علامت، امری قابل رؤیت (بصورت زبانه های آتش) و قابل شنیدن بود (سخن گفتن به زبانهای بیگانه). كتاب اعمال رسولان، اعمال خدا را در تاریخ نجات بشر بازگو می‌كند. این وقایع، اموری منحصر به فرد بود و نظیر آن هیچگاه پیشتر دیده نشده بود. كتاب اعمال رسولان تعلیم نمی‌دهد كه امروزه در كلیساهای مسیحی دنیا چه اتفاقاتی باید به وقوع بپیوندد. كتاب مقدس تعلیم می‌دهد كه ایجاد كلیساهایی فعال (اول قرنتیان 12: 12- 13؛ اعمال 2: 42) و حضور قابل رؤیت ثمره روح در زندگیهای ایمانداران (مخصوصاً محبت) (غلاطیان 5: 22)، از علامات قابل رؤیت ریزش و عملكرد روح‌القدس است. از طرفی كتاب مقدس تعلیم می‌دهد كه ایمانداران حتی آنگاه كه دارای برخی عطایای خاص نیستند، همواره باید بر اساس اصل محبت زیست كنند (اول قرنتیان 13: 1- 8).

ب) زبانها در رسالات قرنتیان

در رساله قرنتیان (اول قرنتیان 12: 10، 28- 30؛ 13: 1، 8- 11؛ 14: 1- 33) "تكلم به زبانها" عبارت بود از توانایی خاصی جهت بیان سخنانی غیرمعقول، نامفهوم و عجیب (زبانهای فرشتگان). این پدیده همراه با زبانه های آتش نبود، ولی قابل شنیدن بود و در بین مردم ابهاماتی ایجاد كرده بود.

1) پولس رسول راجع به ناگهانی بودن واقعه زبانها صحبت نمی‌كند، بلكه درمورد توانایی دائمی تكلم به زبانها سخن می‌گوید. عبارت "كسی كه به زبانی سخن می‌گوید" (اول قرنتیان 14: 13) به شخصی اشاره نمی‌كند كه در یك جلسه كلیسایی ناگهان به سرعت تحت تأثیر روح‌القدس قرار گرفته و به زبانی بیگانه و نامفهوم سخن می‌گوید. بلكه این عبارت به شخصی اشاره دارد كه از توانایی دائمی تكلم به زبانها برخوردار است (در یونانی: زمان حال). "هر كه زبانی دارد" (اول قرنتیان 14: 26، در یونانی: زمان حال) به شخصی اشاره می‌كند كه به طور دائمی از توانایی تكلم به زبانها برخوردار است. كلمات "سخن گفتن به زبانی" (اول قرنتیان 14: 27- 28) (در یونانی: زمان حال) به شخصی اشاره می‌كند كه به طور كامل و پیوسته بر آنچه كه بر زبان می‌آورد تسلط دارد. به همین دلیل نیز پولس رسول می‌توانست محدودیتهای خاصی را در استفاده از عطایای روحانی در جلسات كلیسایی تعیین كند،‌ در حالیكه اگر مسیحیان به طور ناگهانی قدرت تكلم به زبانی را از روح‌القدس دریافت می‌كردند، اعمال چنین محدودیتهایی غیر ممكن می‌بود.

2) تجلی عطایای روحانی مربوط به دوران اولیه كلیسای عهد جدید بود، زیرا انجیل در آن زمان هنوز به طور كامل نگاشته نشده بود. به همین دلیل امكان وجود خطا و تعالیم اشتباه زیاد بود. كلیسای قرنتس اغلب از ایماندارانی تشكیل شده بود كه از زمینه‌ای بت‌پرست بودند و اغلب در محیط غیرمسیحی با مشكلات متعددی مواجه می‌شدند. ایمانداران كلیسای قرنتس بطور تحت اللفظی "برای روحها غیرت داشتند" (در یونانی: اول قرنتیان 14: 12). آنها احتمالأ معتقد بودند كه "روحهای" مختلف عطایای مختلفی به مردم عطا می‌كنند. ولی پولس رسول تعلیم داد كه منشأ تمام عطایای روحانی از یك روح، یعنی از روح‌القدس است (اول قرنتیان 12: 4، 11). پولس تعلیم داد كه مسیحیان قرنتس باید برای انجام كارهایی غیرت داشته باشند كه باعث بنای كلیسا می‌شود، نه اموری كه در كلیسا بی‌نظمی ایجاد می‌كند (اول قرنتیان 14: 33، 40). بنابراین با توجه به وضعیت گناه‌آلود كلیسای قرنتس، به برخی عطایای خاص مانند نبوت و تشخیص ارواح نیاز شدیدی وجود داشت (اول قرنتیان 12: 10).

3) از رساله قرنتیان چنین برمی‌آید كه تكلم به زبانها تنها یكی از مشكلات موجود در كلیسای قرنتس بود، و آنها با مشكلات دیگری نیز دست به گریبان بودند. مشكلاتی چون جدایی، حسادت، نزاع، درگیری، انحرافات جنسی، متوسل شدن به قضات دنیوی و ‌خدانشناس، سوء‌استفاده از آزادی كه داشتند، مشكلات مربوط به ازدواج، خوردن گوشتی كه برای بتها قربانی شده بود، حضور زنانی كه از موقعیت خود سوء استفاده می‌كردند، جلسات كلیسایی مخرب و استفاده نادرست از شام خداوند، غیرت بیش از حد جهت تكلم به زبانها و انكار رستاخیز جسم.

مشكل اعضای كلیسای قرنتس این بود كه بیش از حد به تكلم به زبانها اهمیت می‌دادند (اول قرنتیان 12: 30) و بدین ترتیب باعث ایجاد بی‌نظمی در جلسات كلیسایی می‌شدند (اول قرنتیان فصل 14). به همین دلیل پولس به بررسی موضوع عطایای روحانی (در یونانی: charismata) می‌پردازد. او ابتدا درخصوص تنوع عطایای روحانی، خدمات و تجلیات روح‌القدس تعلیم می‌دهد (اول قرنتیان فصل 12). سپس به مهمترین طریق اشاره می‌كند كه همان طریق محبت است. محبت باعث می‌شود عطایای روحانی در جای درست خود بكار روند، زیرا تمام عطایای روحانی باید بر اساس اصل محبت بكار گرفته شوند (اول قرنتیان فصل 13). پولس در پایان درمورد تفاوت بین عطای زبانها و عطای نبوت تعلیم می‌دهد (اول قرنتیان فصل 14).

برخی از اعضای كلیسای قرنتس كه از عطایای روحانی خاصی برخوردار بودند، از جلسات كلیسایی سوءاستفاده می‌كردند تا سخنان خود را به گوش دیگران برسانند. این عده به طریقی ناشایست عمل می‌كردند، در حالیكه خواست خدا این است كه تمام امور كلیسا در نظم پیش رود. آنها جلسات معمول كلیسا را مغشوش می‌ساختند. به همین دلیل به جای آرامش و سلامتی، تشویش و اغتشاش و بی‌نظمی در كلیسا حاكم بود (اول قرنتیان 14: 33، 40). اگر چه پولس رسول برای تمام عطایا ارزش قائل بود، اما نمی‌توانست چنین رفتارهایی را تحمل كند. حكم او این بود كه در جلسات كلیسایی تمام امور باید در جهت منفعت و بنای اعضای كلیسا باشد. هر فرد مسیحی باید در چهارچوب اصل محبت، و به هدف بنا كردن و خدمت به دیگران، از آزادی خود در زمینه بكارگیری عطایای روحانی استفاده كند. همچنین این عطایا باید بر اساس اصولی بكار گرفته شود كه پولس رسول در كتاب مقدس مشخص كرده است (اول قرنتیان 14: 26- 40).

4) بدین ترتیب پولس رسول عطای تكلم به زبانها را در جایگاه صحیح خود قرار داد. روی سخن او بویژه با مسیحیانی بود كه توانایی دائمی تکلم به زبانها را داشتند یا عادت داشتند که به این زبانها صحبت و دعا کرده یا سرود بخوانند. در اول قرنتیان 14: 14- 17 میخوانیم: " زیرا اگر به زبانی دعا کنم که آن را نمی فهمم، در واقع روح من دعا می کند و خودم از آنچه میگویم بی خبرم. پس چه کنم؟ باید هم به زبانهای غیر دعا کنم و هم به زبان معمول، هم به زبانهای غیر سرود خوانم هم به زبان عادی تا همه بفهمند. زیرا اگر شما خدا را به زبانی شکر گویید که فقط روح خودتان می فهمد، چگونه دیگران بتوانند به دعای شکرگزاری شما آمین بگویند، در حالیکه نمی فهمند چه میگویید؟ شکی نیست که شما بسیار عالی خدا را شکر می گویید اما حاضرین بهره ای نمی برند." وقتی پولس از سخن گفتن، دعا کردن و سرودخواندن به روح صحبت می کند، تنها میتواند این معنا را بدهد که شخص صداهایی را ابراز می کند که هیچکس نمی تواند بفهمد. و وقتی پولس از سخن گفتن، دعا کردن و سرودخواندن به عقل یا ذهن صحبت میکند، تنها میتواند به این معنی باشد که شخص کلماتی را ابراز می کند که هر فردی میتواند بفهمد. پولس این مسیحیان را مخاطب قرار میدهد زیرا آنها فقط بواسطه روح انسانی خود سخن گفته، دعا کرده یا سرود میخواندند و نه از طریق عقل و اندیشه انسانی خود. در نتیجه تنها زبانها و صداهای نامفهوم تولید میکردند (اول قرنتیان 14: 13- 17). بر چنین مسیحیانی بود كه دعا كنند تا در آینده بتوانند آنچه را كه تنها به زبانی غیرقابل درك بدان متكلم می‌نمودند، روزی ترجمه كنند. پولس از آنها نمی‌خواهد كه ابتدا به زبانی بیگانه و غیر قابل فهم تكلم كنند و سپس آن را ترجمه نمایند. بلكه از آنان می‌خواهد كه دعا كنند تا در آینده تكلم آنها به زبانها، هم بواسطه روح انسانی باشد و هم با تكیه بر عقل و خرد انسانی‌شان. تا بدین ترتیب بتوانند در جلسات كلیسایی به زبانی معقول و روشن كه برای همه قابل فهم است سخن بگویند، دعا كنند و سرود بخوانند. با توجه به اینكه روح انسان مطیع او است (اول قرنتیان 14: 32)، چنین ایماندارانی این توانایی را دارند که تصمیم بگیرند كه بجای تكلم به زبانی نامفهوم و بیگانه، به زبانی تكلم كنند كه باعث بنای دیگر اعضای كلیسا است (اول قرنتیان 14: 19). تنها از این طریق است كه سایر اعضای كلیسا نیز بنا خواهند شد.

16- ترجمه زبانها

الف) "ترجمه زبانها" (اول قرنتیان 12: 10، 30؛ 14: 27- 28).

ترجمه زبانها توانایی خاصی است كه به موجب آن، شخص می‌تواند نه تنها زبانهای خارجی قابل فهم را ترجمه كند، بلكه سایر زبانهای مختلف و ناشناخته مردم و فرشتگان را نیز درك و ترجمه نماید تا از این طریق شنوندگان و اعضای كلیسا ‌بنا شوند. این عطای روحانی و عطای روحانی تكلم به زبانهای مردم و فرشتگان، هر دو در جلسات كلیسایی لازم و ملزوم و مكمل یكدیگرند. مسیحیانی كه از این عطای دائمی برخوردار هستند می‌توانند تشخیص دهند كه آیا مسیحیان دیگر براستی از عطای زبانها برخوردارند یا نه، یا آنچه را كه می‌خواهند به زبانی متكلم شوند، باعث بنای شنوندگان در كلیسا خواهد شد یا نه.

ب) تكلم همزمان از طریق روح و فكر

روشن است كه آن عده از اعضای كلیسای قرنتس كه به زبانی بیگانه و غیر قابل درك تكلم می‌‌كردند، از عطای روحانی ترجمه زبانها برخوردار نبودند (اول قرنتیان 14: 13). این امكان وجود داشت كه كسانی كه از عطای دائمی تكلم به زبانها برخوردار بودند، خودشان آنچه را كه می‌گفتند ترجمه ‌كنند. ولی در اینصورت می‌بایست به زبانی قابل درك سخن می‌گفتند تا دیگران بفهمند. یعنی هم‌زمان، هم از طریق روح خود سخن گویند و هم از طریق فكر انسانی خود. به عبارت دیگر، آنچه را كه روح آنها می‌خواست به زبانی غیر قابل درك و بیگانه متكلم شود، فكر و دهان آنها می‌‌بایست به زبانی قابل فهم بیان می‌كرد (اول قرنتیان 14: 5، 13- 19).

ولی این توانایی امری خودكار نبود (اول قرنتیان 14: 5 ، 13). به طور كلی، اگر در جمع مسیحیان مترجمی حضور می‌داشت، آن شخص خود از عطای دائمی ترجمه زبانها برخوردار بود و سایر مسیحیان نیز همگی این موضوع را می‌دانستند، و این شخص معمولأ كسی بود غیر از فردی كه به زبانی غیر قابل درك تكلم می‌‌كرد (اول قرنتیان 12: 10؛ 14: 27- 28). اگر در جلسات كلیسایی هیچ مترجمی حضور نمی‌داشت یا مترجم تمایلی به ترجمه زبانها نداشت، تعلیم پولس رسول این بود كه در چنین شرایطی هیچ كس اجازه ندارد در جلسات كلیسایی به زبانی بیگانه تكلم كند (اول قرنتیان 14: 28).

پ) محدودیتهای رسولان در زمینه تكلم به زبانها

پولس رسول به روشنی حكم می‌كند كه در جلسات كلیسایی حداكثر سه نفر مجازند به نوبت به زبانها تكلم كنند، آن هم در صورتی كه سخنان آنها بلافاصله توسط كسی كه عطای ترجمه دارد، ترجمه شود. به اعتقاد پولس، مسیحیان اجازه ندارند به طور همزمان در جلسات كلیسایی به زبانها تكلم كنند (اول قرنتیان 14: 27). همچنین او به زنان اجازه تكلم به زبانها یا نبوت در جلسات رسمی كلیسایی را نمی‌دهد (اول قرنتیان 14: 34- 38).

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

شجره نامه عیسی


شجره نامه عیسی در دو انجیل از اناجیل چهارگانه ذکر شده است: متی 1: 1- 17 و لوقا 3: 23-28 . هر دو عیسی را از نسل داوود پادشاه می دانند تا نشان دهند که نبوتهایی که در مورد عیسی صورت گرفته بود ؛ به واقعیت پیوسته بود .

این دو نسب نامه تفاوت های زیادی با یکدیگر دارند یعنی دودمان ذکر شده در این دو کتاب از نسل یوسف ؛ پدر خوانده عیسی ؛ تا داوود کاملا با هم فرق دارد. حداقل از سال 1490 به بعد این واقعه را این طور تفسیر کرده اند که لوقا نسب نامه را از تبار مریم ذکر کرده در حالی که متی شجره نامه اش را از ابراهیم شروع کرده و با ادامه دادن آن به سلیمان پادشاه ؛ پسر داوود می رسد و در این میان نسل های زیادی را نام نبرده است. لوقا حرکت خود را به سمت بالا آغاز می کند یعنی از پسر داوود ؛ ناتان شروع می کند تا به اولین انسان ؛ آدم ؛ می رسد.

هر دو انجیل به وضوح شهادت می دهند که عیسی فرزند یوسف نیست ؛ بلکه او فرزند خداست که از طریق مریم باکره به دنیا آمده است. در انجیل به طور کلی به این مطلب اشاره شده است که مریم از نسل داوود است ولی نسب نامه مشخصی از مریم در انجیل وجود ندارد.اما سایر منابع که تعدادی از آنها قدمت زیادی هم دارند نسب نامه مریم و علاوه بر آن توضیحاتی برای وجود اختلاف بین شجره نامه های متی و لوقا ارایه داده اند.

وجود این تفاوت در این دو شجره نامه از گذشته های دور؛ بحث و مشاجرات زیادی را برانگیخته است. بسیاری از دانشمندان امروزی بر این باورند که این نسب نامه ها پایه تاریخی ندارند ؛ بلکه فقط جزو هنرهای مذهبی به شمار می روند, ولیکن با این حال توضیحات زیلدی در این خصوص ارایه شده است. پیشینیان بر این باور بودند که یوسف در واقع دو پدر داشته است که یکی از آنها به تعبیری ناپدری او بوده است, عده ای دیگر اعتقاد دارند که یکی از اناجیل نسب نامه را از پشت مریم ذکر کرده است.

شجره نامه عیسی به روایت لوقا

در لوقا 3: 23- 28 بعد از اینکه راجع به غسل تعمید و آغاز خدمت عیسی صحبت می شود , چنین آمده است , " او , به گمان مردم , پسر یوسف بود و یوسف پسر هالی." و این توضیحات ادامه می یابد تا به " پسر آدم , پسر خدا برسد."

لوقا بر عنوان پسر خدا تاکیید میورزد تا آن را به نبوت هایی که در مورد عیسی شده بود ارتباط دهد. زیرا نسب نامه بلافاصله بعد از یک ندای آسمانی شروع می شود که در هنگام غسل تعمید خطاب به عیسی می فرماید : " تو, پسر محبوب من هستی." و نهایتا با عبارت " پسر آدم, پسر خدا " خاتمه می یابد. بنابراین او مانند سایر افراد بشر از طریق آدم فرزند خدا محسوب میشود اما از طرف دیگر او بی واسطه هم فرزند خدا هست.

شجره نامه عیسی به روایت لوقا

8. خنوخ

22. ابراهیم

36. ناتان

50. عیر

64. میت

9. متوشالح

23. اسحاق

37. متاتا

51. ایلمودام

65. نجای

10. لامک

24. یعقوب

38. مینان

52. قوصام

66. حسلی

11. نوح

25. یهودا

39. ملیا

53. ادی

67. ناحوم

12. سام

26. فارص

40. ایلیقام

54. ملکی

68. عاموس

13. ارفکشاد

27. حصرون

41. یونان

55. نیری

69. متاتیا

14. قینان

28. ارام

42. یوسف

56. شیلتی ییل

70. یوسف

1. خدا

15. شالح

29. عمیناداب

43. یهودا

57. زروبابل

71. ینا

2. آدم

16. عابر

30. نحشون

44. شمعون

58. ریسا

72. ملکی

3. شیث

17. فالج

31. سلمون

45. لاوی

59. یوحنان

73. لاوی

4. انوش

18. رعو

32. بوعز

46. متات

60. یهودا

74. متات

5. قینان

19. سروج

33. عوبید

47. یوریم

61. یوسف

75. هالی

6. مهلل ییل

20. ناحور

34. یسای

48. الیعازر

62. شمعی

76. یوسف

7. یارد

21. تارح

35. داوود

49. یوشع

63. متاتیا

77. عیسی

این نسب نامه از طریق ناتان, فرزند داوود پادشاه , که چندان شناخته شده نیست و در عهد عتیق اشاره مختصری به او شده است, ادامه می یابد. نسل هایی که در این میان وجود داشته اند ناشناخته باقی مانده اند, اما تعداد نسل های ذکرشده از نظر تاریخی کاملا منطقی و درست است.

در نسب نامه لوقا , اجداد داوود کاملا با عهد عتیق مطابقت دارند. در متون سپتوجنت ( ترجمه ای که بین سیصد تا یکصد سال قبل از میلاد از تورات به عمل آمد) قینان بین شالح و ارفکشاد آمده است ( ولی این نام در متون مازورتیک که اکثر انجیل های جدید از روی آن نوشته شده , حذف شده است) .این شجره نامه آنقدر ادامه می یابد تا به آدم , جد همه انسان ها برسد و انجیل با این شیوه بر خدمت جهانی مسیح تاکیید میورزد.

آگوستین اظهار میدارد که تعداد نسل هایی که در انجیل لوقا از آنها نام برده شده است 77 نسل است , این عدد , عددی شگفت انگیز است که نمایانگر بخشیده شدن کل گناهان است. این تعداد حتی با هفتاد نسلی که قبل از خنوخ وجود داشته و در کتاب خنوخ از آنها یاد شده مطابقت دارد که نشان میدهد احتمالا لوقا از این مطلب اطلاع داشته است. با وجود اینکه لوقا مانند متی نسل ها را نمی شمارد , اما به نظر می رسد که او نیز از اصل به کار گیری عدد هفت پیروی کرده است. ولیکن آیرینیوس (Ireneaus) , یکی از نخستین شاهدان پس از آدم از 72 نسل نام می برد.

ماهیت نسب نامه لوقا این شک را به وجود آورده که این بخش دچار تغییر و تحول شده و در نتیجه بازسازی متن اصلی از روی دست نوشته ها را دستخوش دشواری نموده است. نکته جالب توجه این است که بحث برانگیز ترین بخش تعیین اجداد داوود است که در عهد عتیق کاملا مشخص شده است . با وجود اینکه " پسر عمیناداب , پسر رام " با عهد عتیق هیچ مغایرتی ندارد ولیکن انتقاد نستل – الند ( Nestle – Aland) از سوی اکثر دانشمندان مورد قبول واقع شده است و آنها عبارت " پسر عمیناداب , پسر ادمین , پسر ارنی " را قبول دارند و اعتقاد دارند که شمارش 77 نسل از آدم شروع می شود و نه از خدا. به هر روی این نظریه هم مباحث بسیاری را برانگیخته است.

لوقا در واقع , عیسی را فرزند یوسف به شمار نمی آورد زیرا تولد او از باکره در همین انجیل آمده است. تفاسیر متعددی در رابطه با ارتباط این مساله با بقیه نسب نامه وجود دارد. عده ای اعتقاد دارند با وجود اینکه ادامه نسب نامه با آنچه که در متی آمده متفاوت است ولی با این وجود باز هم این نسب نامه , شجره نامه یوسف است. عده ای دیگر بر این باورند که این نسب نامه , یک نسب نامه سببی است , نه نسبی , بنابراین یوسف با هالی رابطه خونی ندارد و احتمالا داماد و یا فرزند خوانده او بوده است. عده ای هم عقیده دارند که لوقا مطلبی را به میان آورده که صحت آن تایید شده نیست. عده ای با تکیه بر این مطلب که لوقا ,عیسی را فرزند هالی نامیده , به این باور رسیده اند که هالی (الی) پدربزرگ مادری عیسی است و لوقا نسب نامه را از پشت مریم ذکر کرده است .

لوقا در جایی دیگر متذکر میشود که الیزابت , مادر یحیی تعمید دهنده , دختر عمو ( یا خویشاوند ) مریم است , او از نسل هارون و از قبیله لاوی ها ست. گریگوری نازیانزن ( Gregory Nazianzen) با اشاره با این مطلب نتیجه گیری کرده است که مریم خودش هم از قبیله لاوی و جزو نوادگان هارون بوده و در نتیجه عیسی از هر سو دارای پدرانی پادشاه و مقدس بوده است. توماس آکیوناس (Thomas Acquinas) اعتقاد داشت که این ارتباط از پشت مادر عیسی بوده است.درباره این ارتباط در سایر اناجیل هیچ مطلبی نیامده است. ریموند ای براون ( Reymond E. Brown) که خود دانشمند است, از این موضوع تحت عنوان تاریخچه مشکوک نام می برد و گزا ورمز (Geza Vermez) آن را ساختگی و خیالی میداند.

شجره نامه عیسی به روایت متی

متی 1: 1-17 این چنین آغاز میشود ," شجره نامه عیسی مسیح , پسر داوود , پسر ابراهیم , ابراهیم پدر اسحاق ..." و در نهایت به این عبارت می رسد "یعقوب پدر یوسف همسر مریم که عیسی از او به دنیا آمد. بدین قرار , از ابراهیم تا داوود بر روی هم چهارده نسل , و ار داوود تا زمان تبعید یهودیان به بابل , چهارده نسل , و از زمان تبعید تا مسیح چهارده نسل بودند."

متی از همان اول لقب مسیح که ترجمه عبری آن ماشیه می باشد را مورد تاکیید قرار می دهد که به معنای مسح شده می باشد یعنی در واقع پادشاه مسح شده .عیسی اول و مهم تر از همه به عنوان مسیح وعده داده شده توصیف شده است , کسی که قرار بود از نسل داوود پادشاه باشد , بنابراین شجره نامه فوق سعی می کند تا این ارتباط را به نحو احسنت به تصویر بکشد, بنابراین متی در نسب نامه خود از عیسی به عنوان پسر داوود یاد می کند تا نشان دهد که او از تبار پادشاهان است و او را پسر ابراهیم می نامد تا نشان دهد که یهودی بوده است , این عبارات , عبارات مهمی هستند که در آنها پسر به معنای نسل است و یاد آور عهدی است که خداوند با داوود و ابراهیم بست.

عنوانی که متی برای کتاب خود انتخاب کرده است ( کتاب نسل ها ) به شیوه های مختلفی مورد تفسیر قرار گرفته است, اما به احتمال زیاد این عنوان برای شجره نامه ای که در پی می آید انتخاب شده و انعکاس دهنده کلمه ای است که متون سپتوجنت برای واژه یونانی (toledot) که به معنای ردیف است مورد استفاده قرار میدادند.

شجره نامه عیسی به روایت متی

1. ابراهیم

15. سلیمان

29. شیلتی ییل

2. اسحاق

16. رحبعام

30. زروبابل

3. یعقوب

17. ابیا

31. ابیهود

4. یهودا و تامار

18.آسا

32. ایلیاقیم

5. فارص

19. یهوشافاط

33. عازور

6. حصرون

20. یورام

34. صادوق

7. رام

21. عزیا

35. یاکیم

8. عمیناداب

22. یوتام

36. الیهود

9. نحشون

23. آحاز

37. ایلعازر

10. سلمون و راحاب

24. حزقیا

38. متان

11. بوعز و روت

25. منسی

39. یعقوب

12. عوبید

26. آمون

40. یوسف و مریم

13. یسای

27. یوشیا

41. عیسی

14. داوود و اوریا

28. یکنیا

شجره نامه متی بسیار پیچیده تر از لوقاست و شاخه ها و انشعابات زیادی دارد . این شجره نامه از سه ستون 14 تایی تشکیل شده که هر یک ویژگی خاص خود را دارا هستند.

نخستین ستون از جهت تفسیر روابط بسیار غنی است ؛ زیرا در آن از چهار مادر ؛ برادران یهودا و زارح برادر فارص نام برده شده است.

ستون دوم پلی است که با وجود حذف تعداد زیادی از نسل ها ؛ عیسی را به داوود وصل می کند و نمایانگر این نکته است که او از نسل پادشاهان است و د رنهایت این ستون با یکنیا و برادرانش در دوران تبعید به بابل خاتمه می یابد.

ستون آخر ؛که ظاهرا از سیزده نسل در آن یاد شده است یوسف را از طریق چند نام ناشناس به زروبابل ارتباط می دهد که این تعداد نسل برای آن دوران طولانی بسیار کم است.

با حذف تعداد زیادی از اسامی تنها 42 نسل باقی مانده اند ؛ بنابراین به نظر می رسد که متی در انتخاب 3 مجموعه ؛ 14 تایی تعمد داشته است چهارده, مضربی از هفت است که نمایانگر تکامل و میثاق بوده و د رعین حال الفبای کد شده برای کلمه داوود می باشد. توضیحات و تفسیرهای بی شمار دیگری نیز در این خصوص ارایه شده است.

ترجمه اسامی عبری به زبان یونانی به احتمال زیاد برای تطابق یافتن شجره نامه با متون سپتوجنت انجام گرفته است ؛ اما چند اسم عجیب و نا آشنا در این میان به چشم می خورد. به نظر می رسد که با بکار بردن واژه آساف به جای آسا می توان از آسا پادشاه تحت عنوان آساف مزمور نویس یاد کرد و به همین ترتیب اگر به جای آوردن آمون پادشاه از نام آموس استفاده شود ؛ یاد آور آموس نبی خواهد بود ؛ با این وجود متون سپتوجنت این شکل را مورد استفاده قرار نداده اند . هر دو این نام ها در پی تلاش برای به کار بردن اسامی آشناتر پیشنهاد شده اند. جالب ترین قسمت, به کار بردن اسامی منحصر به فردی مانند بوعزو راحاب است که هر دو زن بوده اند.

این راحاب به احتمال زیاد؛ همان زن روسپی است که در عهد عتیق از او نام برده شده است ؛ ولی با این وجود عده ای این نظریه را قبول ندارند. متی در نام بردن او به عنوان همسر سلمون و مادر بوعز به شیوه ای منحصر به فرد عمل کرده است.

تلمود (Talmud) اظهار می دارد که او با یوشع پیمان زناشویی بست. تلفظ نامتعارفی که متی مورد استفاده قرار داده تنها در نوشته های ژوزفوس { (Josephus) مورخ یهودی قرن اول پس از میلاد } دیده می شود . بوکام (bauckham) عقیده دارد که متی آن را متون تاریخی اقتباس کرده که در آن ها از اسامی سالما و راحاب استفاده شده است.

از زنان نیز نام برده شده است. معمولا شجره نامه های این چنینی بر اجداد مذکر تمرکز می کنند . در اوایل شجره نامه از چهار زن نام برده شده است – تامار- راحاب ؛ روت؛ زن اوریا (یا بتشبع ) و پنجمین زنی که نام او در این شجره نامه ذکر شده مریم است که به عنوان مادر عیسی در آخر شجره نامه آمده است. متی به چه دلیل این زنان را در شجره نامه گنجانیده در حالی که از زنان بزرگی چون سارا؛ ربکا و راحیل که مباحث زیادی در مورد آن ها مطرح شده یاد نکرده است.

به نظر میرسد که در بین این زنان وجه اشتراکی وجود دارد که متی قصد دارد توجه خواننده را به آن جلب نماید. برخی از نژاد غیر یهودی آنها یاد می کنند. راحاب کنعانی بود ؛ بتشبع با یک مرد حتی پیوند زناشویی بست ؛ روت از قبیله موآب بود و نژاد تامار مشخص نیست- بنابراین متی با این کار قصد دارد توجه خواننده را به این نکته جلب کند که غیر یهودیان نیز در دعوت مسیح سهیم بوده اند و ایمان آنها را در مقابل بی ایمانی یهودیان قرار می دهد . عده ای دیگر گناهکار بودن آنها را مد نظر قرار داده اند؛ تامار و راحاب فاحشه بودند؛ بتشبع یک زن زناکار بود و به نظر میرسد که روت نیز گاهی اوقات بوعز را اغوا می کرده , بنابراین متی با این عمل فیض خداوند را در رویارویی با گناه خاطر نشان می سازد. افراد دیگری نیز از این وجه اشتراک شرم آور یاد کرده اند تا بتوانند خواننده را برای آن چه که در مورد مریم خواهد آمد آماده کنند. به هر روی هیچ یک از این توضیحات و تفاسیر توصیف کاملی از این چهار زن ارایه نمی دهند . نولاند (Noland) خیلی ساده و صریح توضیح می دهد که این افراد همگی زنان شناخته شده ای هستند که در شجره نامه داوود و در کتاب روت از آن ها نام برده شده است.

قسمت نهایی شجره نامه نیز نامتعارف است : متی بعد از ذکر اجداد یوسف از او به عنوان پدر عیسی نام نمی برد ؛ بلکه او را همسر مریم می خواند متن یونانی با صراحت عیسی را فرزند مریم خوانده نه یوسف. متی در به کار بردن واژه ها بسیار محتاطانه عمل کرده است و بدین ترتیب قصد داشته تا بر تولد او از رحم یک باکره تاکیید بورزد و نشان دهد که عیسی فرزند یوسف نبوده ؛ بلکه فرزند خداست.

حذفیات

سه نسل از پادشاهان متوالی یهود از شجره نامه حذف شده اند : اخزیا ؛ یوآش و امصیا. پادشاه بعدی عزیا (که عزاریا نیز خوانده می شود) است و به زبان یونانی آن را آزیاس می خوانند که این نام شباهت زیادی به نخستین نامی دارد که حذف شده است . عده ای معتقدند که این حذفیات به خاطر اشتباه در رونوشت های انجیل وهم آوایی که بین این دو نام وجود دارد رخ داده است. عده ای بر این باورند که این کار عمدا به خاطر شباهت اسامی صورت گرفته است. این سه پادشاه نه تنها نالایق بودند ؛ بلکه بر طبق اراده خداوند به شدت سرکوب شدند . آنها نوادگان لعنت شده اخاب از طریق دخترش عتلیا بودند. بنابراین متی برای نوشتن ستون درم شجره نامه ؛ حذف این اسامی را کاری عاقلانه می دانست.

پادشاه دیگری که نام او حذف شده یهویاقیم پدر یکنیا است که او را یهویاقین نیز می نامند. در زبان یونانی شباهت این اسامی بیشتر است و هر دو گاهی اوقات یهوقیم تلفظ می شوند. زمانی که متی می گوید :" یوشیا پدر یکنیا و برادرانش بود و در این زمان یهودیان به بابل تبعید شدند ." به نظر میرسد که این دو را با یکدیگر تلفیق کرده است . زیرا یهویاقیم برادر داشت نه یکنیا ؛ ولی تبعید در زمان یکنیا اتفاق افتاد . با وجود این که عده ای این امر را ناشی از خطای متی می دانند ؛ عده ای عقیده دارند که حذف این نام تعمدی بوده تا تعداد پادشاهان بعد از داوود دقیقا چهارده نسل را تشکیل دهند.

به نظر می رسد که ستون آخر تنها از سیزده نسل تشکیل شده باشد زیرا احتمال این که متی در شمارش این نسل ها اشتباه کرده باشد بسیار کم است, تفاسیر گوناگونی از این واقعه ارایه شده است. می توان نامی را که در آخر یکی از دو ستون اول آمده یعنی یکنیا و یا داوود را در ابتدای ستون بعدی نیز به شمار آورد. و اگر پسر یوشیا را یهویاقیم در نظر بگیریم ؛ آن وقت یکنیا را می توان بعد از تبعید به عنوان یک نسل جداگانه به حساب آورد.احتمال دیگر این است که مریم نیز به عنوان یک نسل جداگانه به شمار آمده که نسل او با ازدواجش با یوسف گسترش می یابد. شاید برای صحه گذاشتن به تولد عیسی از یک زن باکره؛ انجام چنین کاری ضروری بوده است. عده ای دیگر اظهار داشته اند که در متن اصلی از یک یوسف دیگر به عنوان پدر مریم نام برده شده و مریم بعدها با مردی به همین نام ازدواج کرده است.

نسل های حذف شده

متی

عهد عتیق

داوود

داوود

سلیمان

سلیمان

رحبعام

رحبعام

ابیا

ابیام

آسا

آسا

یهوشافاط

یهوشافاط

یورام

یوریام

.....

اخزیا

......

یوآش

..........

امصیا

عزیا

عزیا

یوتام

یوتام

آحاز

آحاز

حزقیا

حزقیا

منسی

منسی

آمون

آمون

یوشیا

یوشیا

....

یهویاقیم

یکنیا

یکنیا

شئلتی ئیل

شئلتی ئیل

زروبابل

زروبابل

اگر بر طبق گفته متی از زمان یکنیا یعنی 616 قبل از میلاد تا زمان عیسی ؛ 2 سال قبل از شروع سالهای میلادی؛ 13 نسل وجود داشته پس به طور متوسط هر نسل به مدت 50 سال به حیات خود ادامه داده است. هرچند که احتمال چنین رویدادی کم است اما غیر ممکن نیست.

عموما تصور می شود که از آنجایی که متی قبلا در نوشتارهای خود با آزادی عمل رفتار کرده است این شیوه را در این بخش نیز ادامه داده و نسل های زیادی را از قلم انداخته باشد. نمونه هایی از این شجره نامه های خلاصه شده در عهد عتیق نیز وجود دارد. عدم وجود اسامی فرزندانی که به نام جد خود نامگذاری شده بودند که در این دوران متداول بود ؛ ممکن است نمایانگر این مطلب باشد که متی با یک دید کلی این بخش را نوشته و اسامی تکراری را حذف کرده است.

متولد شدن از یک باکره

انجیل ها اعلام می دارند که عیسی فرزند یوسف نیست بلکه او برای به انجام رسیدن نبوت ها در زمانی که مریم هنوز یک دختر باکره بود به قوت روح القدس متولد شد. بنابراین در مسیحیت ؛ عیسی به عنوان تنها پسر خدا شناخته می شود و یوسف پدر خوانده او به شمار می رود متی بلافاصله بعد از شجره نامه عیسی این چنین ادامه می دهد.

تولد عیسی مسیح این چنین روی داد ؛ مریم مادر عیسی نامزد یوسف بود؛ اما پیش از آن که به هم بپیوندند معلوم شد که مریم از روح القدس آبستن است.

به همین ترتیب لوقا در مورد پیشگویی تولد عیسی نیز سخن می گوید: مریم از فرشته پرسید:" این چگونه ممکن است ؛ زیرا من با مردی نبوده ام ؟" فرشته پاسخ داد :" روح القدس بر تو خواهد آمد و قدرت حضرت اعلی بر تو سایه خواهد افکند . از این رو؛ آن مولود مقدس پسر خدا خوانده خواهد شد ."

حال این سوال پیش می آید که اگر هیچ یک از این دو انجیل عیسی را فرزند یوسف نمی دانند ؛ پس چرا در شجره نامه از اجداد یوسف نام برده اند ؟ پاسخی که آگوستین به این سوال می دهد کفایت می کند که یوسف پدر خوانده عیسی یعنی پدر قانونی او بوده است و از طریق او به حق می توان ادعا کرد که عیسی از نسل داوود بوده است.

از سویی دیگر؛ ترتولیان ادعا می کند که عیسی می بایست از طریق مادرش مریم؛ با داوود پیوند خونی داشته باشد و عقیده دارد که این نظریه با جمله پولس که مسیح را از صلب داوود می خواند به اثبات رسیده است. این موضوع که مریم از نسل داوود است در جاهای مختلف تایید شده است و عده ای بر این باورند که بسیار شایان توجه ست که حداقل یکی از مبشران اجداد عیسی را از صلب مادرش بازگو کرده اند.

ابیونیت (Ebionit )ها که فرقه ای هستند ؛ به تولد عیسی از یک باکره اعتقاد ندارند از انجیلی استفاده می کنند که به گفته اپی فانیوس epiphanius) )نسخه اصلاح شده انجیل متی است که در آن شجره نامه و روایات مربوط به طفولیت عیسی حذف شده است.

انجیل هیچ جا در مورد اجداد مریم به صراحت سخن نمی گوید و هم چنین دلیل وجود تفاوت بین شجره نامه های لوقا و متی را نیز ذکر نمی کند. ولی به هر روی منابع دیگری نیز وجود دارند که جزییات بیشتری در این مورد ارایه داده اند.

اولیا و بزرگان دین

نوشته ای که احتمالا به قرن دوم تعلق دارد در مورد تولد معجزه آمیز مریم از والدینش یوشیا و حنا سخن می گوید و این طور ادامه می دهد که یوسف؛ قبل از ازدواجش با مریم بیوه بوده و از آن ازدواج صاحب فرزند بوده است ؛ از یوشیا و حنا که نهایتا به جرگه مقدسین پیوستند در شماری از منابع قدیمی تحت عنوان والدین مریم نام برده شده است؛ اما این متن که بعدها محکوم شد؛ آن قدر تاثیر برانگیز بود که مشخص نیست که این اسامی در روایات مستقل دیگر نیز ذکر شده اند یا نه .

افریکانوس ( Africanus) که در قرن سوم می زیست اولین کسی است که در مورد اختلاف فاحش بین دو شجره نامه انجیلی سخن به میان می آورد از مطالب اولیا نقل قول کرده و راجع به ازدواج مردی با همسر بیوه برادرش سخن می گوید متات و ملکی به ترتیب یک زن را به عنوان همسر خود برگزیدند و فرزندانی را به وجود آوردند که از سمت مادر با یکدیگر برادر بودند و در آن زمان , قانون زن مطلقه یا بیوه را از ازدواج با یک شخص دیگر نهی نمی کرد.

ابتدا متی که از نوادگان سلیمان به شمار می رفت با استا estha) ) - روایات از او به این نام یاد کرده اند - ازدواج کرده حاصل این ازدواج یعقوب بود بعد از وفات متات , ملکی که از نوادگان ناتان از همان قبیله ولی از خانواده ای دیگر بود با این زن ازدواج کرد که همان طور که گفته شد از قبل پسری به نام هالی داشت . بنابراین یعقوب و هالی با این که ازدو خاندان متفاوت بودند برادران امی به شمار می رفتند. و از این دو نفر یعقوب با همسر برادرش هالی ازدواج کرد ؛ زیرا برادر او قبل از این که صاحب فرزند شود از دنیا رفته بود و حاصل این ازدواج یوسف بود – پسری که هم از نظر خونی و هم از نظرقانونی فرزند حقیقی او به شمار می رفت.

همان طور که نوشته شده است " یعقوب پدر یوسف بود" اما قانونا او فرزند هالی محسوب می شد زیرا برادرش یعقوب نطفه او را ایجاد کرده بود.

یک روایت یهودی در رابطه با مریمی که در شجره نامه لوقا از او یاد شده ,در اصول یاکوبی( Doctrina Jacobi ) ( که در سال 634 نوشته شده ) موجود است که در آن یک خاخام از همان روند تکریم که مسیحیان در مورد مریم به کار می برند تقلید کرده و شجره نامه او را بر اساس روایات یهودیان نوشته است. پس از گذشت یک قرن جانوف داماسوس( Damascus Johnof ) و دیگران همین گفته ها را تکرار کردند ؛ فقط یک نسل به نام بارپانتر{ Barpanther ( که آرامی ها آن را به مفهوم پسر آن را به کار میبرند و به نظر میرسد که بر اساس یک اشتباه در درک منبع آرامی رخ داده است )} را به این مجموعه افزوده اند . یک پرنس به نام آندرونیکوس نیز همین مباحث را در کتابی که به یک خاخام به نام ایلیا تعلق داشت یافت.

مسیحیان به چه دلیل مقام مریم را تا به این حد بالا برده اند و او را شریف تر از فرشتگان آسمانی و والاتر از اسرافیل می دانند که جایگاه او در آسمان هاست و پاک تر از اشعه های خورشید است؟ زیرا او زنی از نسل داوود بود که مادرش حنا و پدرش یاکیم بود که یاکیم پسر پانتر( Panther ) بود و پانتر و ملکی برادر و فرزند لاوی از نوادگان ناتان فرزند داوود از قبیله یهود بودند.

سپس هر یک از این نوشته ها , همان طور که در متن آفریکانوس ( که نام استا را حذف کرده) انجام شده, تفسیر می شوند که چگونه ملکی و یوسف از طریق ازدواج دو مرد با یک زن ارتباط پیدا میکنند.









داوود
































































سلیمان















ناتان





























































ایلعازر















لاوی















































متان





استا





ملکی




پانتر












































یعقوب


(نامشخص)


هالی



حنا


یاکیم















































یوسف











مریم





































































عیسی



















































شگفت انگیز است که از ملکی همیشه به عنوان پدر هالی یاد می شود در حالی که لوقا او را هالی پسر متات ؛ پسر ملکی می داند.بید( Bede ) بر این باور بود که آفریکانوس دچار اشتباه شده و جای ملکی را با متات عوض کرد. از آن جایی که در این دوران نامگذاری بچه ها از روی نام جدشان امری متداول بود اصلا جای تعجب نیست اگر ملکی را به نام پدر بزرگش متات صدا می زدند.

مباحث زیادی در مورد نام پانتر که در بالا آمده است مطرح شده است زیرا سلسوس Celsus} ( که حدودا در سال 178 می نوشته )} عقیده دارد که عیسی پسر نامشروع سربازی به نام پانتر بوده است. اپی فاینوس (Epiphanius ) در رد سخنان سلسوس می نویسد که یوسف و کلیوباس ؛ هر دو پسران " یعقوب پانتر " بوده اند یعنی پانتر نام خانوادگی یعقوب بوده است . اغلب تصور شده است که بین عیسی و بن پاندرا ( Benpandra ) که نامش در تلمود Tulmud آمده است نیز ارتباط وجود دارد.

روایات مشخصی در غار گنجینه ها cave of treasures) ( که احتمالا در حدود قرن سوم توسط سریانی ها به وجود آمده ؛ یافت شده است . شجره نامه عیسی از آدم تا مریم همان طور که در متی آمده است. در این نوشته ها دیده می شود . با این تفاوت که نسل هایی که متی آنها را حذف کرده در آن ها حذف نشده و اسامی مادران هر نسل نیز ذکر شده است. مریم دختر عموی یوسف بوده زیرا پدرش یناکیر (Jonachir ) پسر متان و برادر دوقلوی یعقوب بوده است. از مادر مریم تحت عنوان حنا ؛ دختر پکود( (Paqud نام برده شده است.

تمایل به شناختن زندگی و خانواده حنا موجب ایجاد افسانه های قرون وسطایی زیادی راجع به او شد و در نهایت او را به خانواده های اولیا و قدیسین نسبت دادند. منابع قرون وسطایی توضیحات متناقضی راجع به والدین حنا ارایه می دهند.

منابع وابسته به روم شرقی (Byzantine ) حاوی روایاتی هستند که ارتباط خویشاوندی مریم و الیزابت را دقیقا توضیح می دهند . آندرانیکوس Andranicus) ) متن این کتاب را این چنین نقل کرده است.

سه خواهر در بیت لحم زندگی می کردند که پدرشان متان کشیش بود و همسرش حنا نام داشت؛ آنها در دوران حکومت کلئوپاترا Cleopatra ) )و سوسی پاتروس( Sosipatrus ) قبل از روی کار آمدن هیرود (herod) پسر آنتی پاتر( Antipater ) زندگی می کردند ؛ بزرگترین خواهر مریم ؛ خواهر دوم سوبی و کوچکترین آنها حنا نام داشت . خواهر بزرگتر در بیت لحم ازدواح کرد و دخترش سالومه یک قابله بود،؛ سوبی هم در بیت لحم ازدواج کرد و مادر الیزابت شد و آخرین خواهر در جلیل ازدواج کرد و چهارمین مریم که بعدها مادر عیسی شد را به دنیا آورد.

غار گنجینه ها که در بالا آمده است پدر حنا را پکود پسر ایلعازر نامیده است.

انجیل متی کاذب پدرش را ایساکر از قبیله یهودا نامیده است و در تفسیرهای بعدی نام مادرش را سوسانا ذکر کرده اند.

تا قرن پانزدهم منبع دیگری متداول بود که والدیتش را استولانوس و امرنتیا نامیده بود.

آناکاترین امریک (anna cathrine emeric) ؛ عارف قرن نوزده ؛ ادعا میکرد که در رویا اجداد مریم با جزییات برایش آشکار شده است و او با در آمیختن نسخه های متعدد قرون وسطایی اظهار داشت که نام والدین مریم ایلوید و اسمریا بوده است.

تبین تناقضها

به نظر می رسد که این دو انجیل نه تنها در بیان نام پدر یوسف با یکدیگر متفاوتند بلکه کلا در ادامه اجداد او تا داوود با یکدیگر تناقض دارند و این اختلاف فاحش مشکلات زیادی را ایجاد کرده است. به عنوان مثال آگوستین نهایت تلاش خود رابه کار گرفت تا وجود تناقض در مفاد شجره نامه های دو انجیل را تکذیب کند ، زیرا علاوه بر این که پیروان آیین مانی از این اختلاف برای حمله به مسیحیت سود می جستند او خودش نیز در جوانی شاهد بود که این تناقض باعث ایجاد شبهاتی در صحت انجیل ها شده بود.

فرضیه های متعددی در توضیح تناقض موجود در شجره نامه های دو انجیل ارایه شده اند که برجسته ترین آنها از این قرارند.

1- یوسف دو پدر داشت – پدر اصلی و پدر خوانده – به خاطر ازدواج با زن بیوه که منجر به ایجاد برادران امی شده بود .

2- در یکی از شجره نامه ها از اجداد سببی ( قانونی ) نام برده شده است.

3- شجره نامه لوقا به جای این که از اجداد یوسف ؛ همسرمریم یاد کند, اجداد مریم را نام برده است.

یکی از شجره نامه ها یا هر دوی آنها نادرست هستند.

ازدواج با زن بیوه

کهن ترین روایات موجودبرای توضیح این تناقض از یک سناریوی پیچیده بهره میگیرد که بر طبق قانون یهودیان اگر مردی قبل از این که صاحب فرزند شود از دنیا برود؛ برادرش می تواند با همسر او پیوند زناشویی ببندد تا برای مرد متوفی فرزندی به وجود آورد. بنابراین چنین فرزندی دارای دو پدر خواهد بود ؛ پدر طبیعی و پدر قانونی .

آفریکانوس در ر ساله ای که در قرن سوم به آریستیدیس می نویسد , این سنت را مجددا متذکر می شود که یوسف , در نتیجه چنین ازدواجی به وجود آمده و در نتیجه دارای برادران ناتنی بوده است.

به گفته آفریکانوس , پدر طبیعی یوسف , یعقوب پسر متان بوده است , همان طور که در انجیل متی آمده است ولی پدر قانونی ( پدر خوانده ) او , هالی , پسر ملکی است , همان طور که لوقا گفته است . مادر بزرگ یوسف , ایستا , ابتدا با متان پیوند زناشویی بست و یعقوب را به دنیا آورد و سپس با ملکی ازدواج کرد و صاحب پسری به نام هالی شد.زمانی که هالی بدون اینکه صاحب فرزندی شود , چشم از جهان فرو بست , یعقوب با بیوه او ازدواج کرد و یوسف ماحصل این ازدواج بود.

به نظر عده زیادی این داستان , یک داستان ساختگی است که عده ای با کمک گرفتن از قانون یهودیان سعی کرده اند تفاوت بین دو شجره نامه کاملا متفاوت را توضیح دهند زیرا تا به حال هیچ مدرک موثقی به دست نیامده که نشان دهد چنین ازدواجی اتفاق افتاده است.

به هر روی اولیا و بزرگان دین این نظریه را با آغوشی باز پذیرفتند و تا قبل از نهضت جنبش این نظریه کاملا مورد قبول بود.

اجداد سببی

تفسیری که در حال حاضر مورد قبول است این است که متی شجره نامه اش را به شیوه امروزی ننوشته است یعنی از اجداد نسبی عیسی نام نبرده است , بلکه سعی کرده تا اجداد همایونی عیسی را در شجره نامه خود بگنجاند.

بنابراین مقصود اصلی متی داوود نیست , بلکه یکنیاست. اما احتمالا در ستون آخر کاملا آزادانه عمل کرده و ناگهان به سمت اجداد مادری عیسی جهش نموده است , که در این صورت باز هم بعید نیست که اسامی بعضی از نسل ها را از قلم انداخته و یا حتی یک سلسله مراتب اختیاری را در پیش گرفته باشد تا به جاییکه قصد دارد برسد. تلاش های زیادی صورت گرفته تا مسیری را که متی در پیش گرفته است را بازسازی کنند اما همه تفاسیری که در این راستا صورت گرفته فرضی هستند.

به عنوان نقطه شروع , به گفته آگوستین , یکی از دو پدر یوسف , پدر ناتنی او بوده است , یعنی مردی که به خاطر نداشتن فرزند او را به فرزندی قبول کرده است و یا اینکه جد مادری او بوده است . از سویی دیکر شباهت بین متات و متاب عده ای به این نتیجه رسیده اند که این ها هر دو یک نفر هستند ( که در نتیجه آن یعقوب و هالی برادران تنی و یا ناتنی ناشی از ازدواج با یک بیوه زن می باشند)و اختلافی که در شجره نامه های متی و لوقا وجود دارد ناشی از ذکر اجداد نسبی به جای سببی و یا شاید هم اجداد مادری باشد. این توضیحات ممکن است بتواند اتفاقاتی را که برای زروبابل و شئلتی ئیل روی داده است را نیز روشن کند.

اجداد مادری در لوقا

توضیح صریح دیگری که در این خصوص وجود دارد این است که لوقا شجره نامه را صلب مریم برشمرده است و هالی پدر مریم است در حالی که متی این کار را از صلب یوسف انجام داده است.

لوقا چنین نوشته است که عیسی به گمان مردم پسر یوسف بود و یوسف ؛ پسرهالی که عده ای اعتقاد دارند که او با این کار می خواسته بر تولد او از یک زن باکره مهر تایید بزند اما عده ای دیگر می گویند منظور لوقا یکی از پسران هالی بوده است.

و این نظریه را این گونه تفسیر می کنند که عیسی پسر هالی شناخته می شود چون هالی جد مادری اوست؛ در واقع هالی آخرین جد مذکر او به شمار می رود. نظریه دیگر این است "یوسف پسر هالی" یعنی این که یوسف پسر خوانده هالی بوده زیرا که هالی با مادرش مریم پیوند زناشویی بسته است. نمونه ای از این مطلب در عهد عتیق آمده است زیرا در آن قسمت نیز یائیر پسر منسی خوانده شده است. در حالی که او در واقع پسر نوه دختری منسی بوده است. به هر صورت کاملا طبیعی است که مبشری که می خواهد تولد بی مانند مسیح را به تصویر بکشد به جای این که همانند سایرین از تبار پدری او نام ببرد، اجداد مادری او را مشخص کند.

لایت فود( Lightfood ) تائیدیه این مطلب را در متنی که به دست تلمود (Talmud) نوشته شده است یافته که در آن تلمود این چنین نوشته است " مریم دختر هالی " و لیکن با این وجود هویت این مریم و حتی خود نوشته کاملا مشخص نیست . بر طبق روایات بزرگان دین پدر مریم یاکیم بوده است. هالی صورت کوتاه شده هالیاقیم است که در واقع در عهد عتیق تحت عنوان یهویاقیم پادشاه از او نام برده شده که یهویاقیم هم همان یاکیم است.

با پذیرفتن صحت متون ؛ این فرضیه می تواند تناقض بین شجره نامه ها را نیز حل کند. زیرا روایت کهن مبین این مطلب بودند که مریم از تبار داوود است و علاوه بر این لوقا از نزدیک با مریم آشنا بوده است در حالی که متی بر تبار یوسف تمرکز می کند. و لیکن نه در اناجیل و نه در روایات هیچ مدرکی نمی توان یافت که صراحتا مشخص کند شجره نامه از تبار مریم است.

این ادعا که لوقا شجره نامه مریم راتشریح کرده است ؛ تنها در یک متن قرون وسطایی آمده که در آن هیلاری کذاب آن را به عنوان عقیده ای ذکر کرده است که عده زیادی آن را باور دارند ولی او خودش به این موضوع اعتقادی ندارد. این ادعا مجددا توسط آنیوس ویتربو ( ( Annius of Viterbo مطرح شد و به سرعت رواج یافت. دانشمندان زیادی آن را پذیرفته اند (هر چند که همه آن ها, آن را قبول ندارند) و هنوز هم موجه ترین و متداول ترین توضیح برای شجره نامه های انجیل محسوب می شود.

تبار مادری در متی

عده معدودی اعتقاد دارند که چون لوقا شجره نامه یوسف را متذکر شده متی شجره نامه مریم را آورده است . به نظر می رسد عده معدودی از مقامات در گذشته های دور این تفسیر را ارائه کرده اند. با وجود این که متون یونانی موجود کاملا خلاف این مطلب را نشان می دهند ، آنها متذکر شده اند که متی از یک یوسف به عنوان پدر مریم و از یک یوسف دیگر به عنوان همسر وی نام برده است. این تفسیر نه تنها تناقض موجود در اناجیل را حل و فصل می کند بلکه روشنگر این مطلب نیز هست که متی به چه دلیلی به جای سیزده نسل از چهارده نسل نام برده است.بلر Blair) ) اعتقاد دارد که نسخه های موجود در نتیجه تلاش کپی گران برای از بین بردن خطاهای فاحش به وجود آمده اند . عده ای دیگر ادعا می کنند که در متن اصلی که به زبان ارامی است متی از واژه گورا { Gowra ( که به معنی پدر است)} استفاده کرده که اگر حرکات حروف آن حذف شود , در زبان یونانی گرا{gara ( به معنی شوهر)} خوانده خواهد شد. در هر صورت پذیرفتن این موضوع که متی شجره نامه را از تبار مریم ذکر کرده این مشکل را نیز حل می کند که چرا اختلاف بین این دو شجره نامه تا قرن سوم مورد توجه قرار نگرفته است.

افسانه بافی یا خطا

فرضیه متداول دیگری که در این خصوص وجود دارد این است که هر دو شجره نامه و یا حداقل یکی از آنها نادرست است و شاید هم ساختگی باشد.

در میان این دو، احتمال این که متی خطا کرده باشد بیشتر است . زیرا او شجره نامه ی را تشکیل داده است که متملقانه تر است و در عین حال پذیرفتن آن دشوار تر است. به نظر گاندری سلسله اسامی ناشناسی که جد یوسف را به زروبابل متصل می کند کاملا ساختگی است و متی این اسامی را از اول تواریخ اقتباس کرده و با تغییر مختصری که در آن ها ایجاد نموده شجره نامه خود را تشکیل داده است.

شبهه بالا در مورد لوقا وجود ندارد. سیورتسن(sivertsen) قبول کرده سات که متی ممکن است در نوشته های خود از مندرجات موجود در معابد استفاده کرده باشد و لیکن لوقا احتمالا این اسامی را بر اساس روایات شفاهی در شجره نامه خود ذکر کرده است . اسامی ذکر نشده در قبل از تبعید مانند لاوی ، شمعون ، یهودا و یوسف شامل بزرگان قبیله هستند که شهرت آنها بعد از تبعید بسیار بیشتر از قبل از آن بوده است. و هم چنین متاتیا نیز در سه مورد شبهه این چنینی را ایجاد می کند. کان(Kuhn) نیز اظهار می دارد که سلسله عیسی متاتیا (77-63) و عیسی متاتیا (49-37) تکراری هستند.

زرو بابل پسر شئلتی یئل

به نظر میرسد که اختلاف شجره نامه های لوقا و متی از زرو بابل پسر شئلتی یئل شروع می شود، هر چند که این تناقض هم قبل از شئلتی یئل و هم بعد از زرو بابل وجود دارد. و دقیقا از همین نقطه است که متی از اسامی ثبت شده در عهد عتیق دور میشود.

در عهد عتیق زروبابل یک قهرمان بود که یهودیان را در حدود سال 250 قبل از میلاد از بابل بازگردانید و هیکل را بازسازی کرد . چندین بار از او به عنوان پسر شئلتی یئل یاد شده است . یک مرتبه در نسب نامه های کتاب تواریخ از او یاد شده و آن جا چندین نسل از نواده های او نام برده شده اند . اما این متن چند مورد اشکال دارد. با وجود این که متن سپتوجنت ، نام پدرش را شئلتی یئل ذکر کرده متن مازورتیک به جای شئلتی یئل از فدایه نام برده است که هر دو بر اساس این متن از پسران یکنیا پادشاه هستند. عده ای از افرادی که متن مازورتیک را قبول دارند فرض را بر این قرار داده اند که فدایه با ازدواج خود با همسر برادرش پسری برای او به دنیا آورد اما در حال حاضر اکثر دانشمندان متن سپتوجنت را قبول دارند زیرا با متی و سایر نوشته ها هماهنگی بیشتری دارد. ظاهر شدن اسامی زروبابل و شئلتی یئل در انجیل لوقا به احتمال زیاد اتفاقی بوده است و حداقل زروبابل نامی است که در بین بابلی ها بسیار متداول بوده است.

برای شئلتی ئیل , اجداد کاملا متفاوتی آمده و برای زروبابل نیز از پسر دیگری نام برده شده است. علاوه بر این بررسی های تاریخی نشان میدهند که تولد شئلتی ئیل لوقا , دقیقا با زمانی که زروبابل یهودیان را از بابل بازگردانید یکی است. شئلتی ئیل و زروبابل لوقا با متی تفاوت دارد و یا اینکه فقط با کپی برداری این اسامی انتخاب شده اند.

اگر گفته عده کثیری که اعتقاد دارند که این دو یکی هستند را بپذیریم , این سوال پیش می آید که چگونه شئلتی یئل مانند یوسف دو پدر داشته است. در این صورت یک احتمال دیگر در مورد ازدواج مردی با بیوه برادرش پیش می آید . به هر روی بوکام (Baukham ) فقط در مورد سندیت شجره نامه لوقا بحث می کند و به نظر او شجره نامه موجود در تواریخ ، ضمیمه ای است که در آن سعی شده تا زروبابل را در تبار پیشیانش بگنجانند. و متی هم سلسله تبار پادشاهان را دنبال کرده است در واقع بوکام عقیده دارد که حقانیت زروبابل زمانی مشخص می شود که تبار او از طریق ناتان به داوود برسد و نه این که از تبار پادشاهان لعنت شده به اثبات برسد.

عده ای معتقدند که نام ریسا که در لوقا به عنوان پسر زر و بابل آمده است، معادل کلمه ریسا( resa ) که در زبان ارامی به معنی پرنس و سالار می باشد که در این صورت این نام در خور پسر زروبابل است اما عده ای می گویند که این نام ، عنوان خود زروبابل است که به خطا به این صورت ذکر شده است . اگر این طور باشد پس نسل بعدی که در لوقا از آن نام برده شده یعنی پسر یوحنان ، همان حنانیای تواریخ است. اسامی بعدی لوقا و هم چنین نام بعدی را که متی از آن یاد کرده است یعنی ابیهود را نمی توان تحقق یافتن نبوت ها نامید

تحقق نبوت ها

قبل از عیسی همه می دانستند که نبوت های زیادی در عهد عتیق آمده است که همگی ظهور مسیحی را وعده می دادند که از تبار داوود است. بنابراین مقصود اناجیل از نام بردن اجداد عیسی از تبار داوود نشان میدهند ، که نبوت ها در مورد او تحقق یافته اند.

نبوت ناتان که پیشگویی می کند پسر خداوند که تاج و تخت جدش داوود را به ارث خواهد برد و تا ابد حکومت خواهد کرد . در عبرانیان نقل شده است ارتباط محکمی بین این نبوت و بشارت لوقا وجود دارد و به همین ترتیب در مزامیر خداوند عهد می بندد تا تاج و تخت داوود را تا ابدالاباد برای ذریت او حفظ کند و اشعیا و ارمیا نیز از حکومت پادشاه عادلی صحبت می کنند که از خاندان داوود بر خواهد خاست.

در بسیاری از نبوت ها ، از اجداد داوود به عنوان نیاکان مسیح یاد شده است. پولس دو مرتبه توضیحی که اشعیا در مورد شاخه یا ریشه یسی ( اشعیا 11: 1) می دهد را به عنوان وعده مسیح متذکر می شود . حتی می بینیم که در پیدایش نیز وعده ظهور مسیح از تبار یهودا و از نسل ابراهیم داده شده است. نخستین نبوتی که در کتاب مقدس راجع به ظهور مسیح آمده است زمانی است که خداوند بلافاصله پس از گناه آدم و حوا عهد می بندد که توسط "ذریت زن " سر مار را بکوبد. در ساده ترین تفسیر ممکن, منظور از این زن حواست ، یعنی اولین زن اما مفسران مسیحی می پندارند که منظور از این زن مریم است.

بحث انگیزترین بخش ، روابط خانوادگی مسیح و یا به عبارتی مشخص نبودن برخی از نوادگان داوود است:

خداوند به سلیمان وعده داد که پادشاهی اسراییل تا به ابد از آن سلیمان باشد- اما این عهد تا زمانی اعتبار داشت که سلیمان از دستورات خداوند پیروی کند و به صراحت ذکر شده است از آنجایی که سلیمان از فرامین خداوند سرپیچی کرد تسلسل پادشاهی نوادگان او دچار خدشه شد و در نتیجه با وجود این که مسیح هنوز هم ممکن بود از تبار سلیمان باشد ولی دیگر ضمانتی برای این موضوع وجود نداشت.

ارمیا بر علیه یهویاقیم پادشاه این چنین نبوت کرده است که هیچ کس از ذریت او بر کرسی داوود نخواهد نشست و بر علیه پسرش یکنیا می گوید:" این شخص را بی اولاد و کسی که در روزگار خودکامیاب نخواهد شد بنویس، زیرا که هیچ کس از ذریت او کامیاب نخواهد شد و برکرسی داوود نخواهد نشست و بار دیگر یهودا سلطنت خواهد کرد ." (ارمیا 22: 30) .عده ای می گویند این نبوت به صراحت نشان می دهد که یکنیا شایستگی لازم برای این که عیسی از تبار او باشد را نداشته است. به احتمال زیاد این لعنت تا زمان حیات یکنیا ادامه داشته و حتی در بعضی متون یهودی آمده است که او در زمان تبعید توبه نمود و لعنت از وی برداشته شد. بر طبق سیستم مطالعات شوفیلد 2-3 که در مورد متی 1: 11 صورت گرفته است اگر مسیح مستقیما از نسل یوسف به وجود می آمد این لعنت بر او هم حکمفرما می شد اما چون او از نسل مریم است این لعنت به او سرایت نکرده، با پذیرفتن این فرضیه این نکته روشن می شود که متی در شجره نامه خود اجداد یوسف را برشمرده و لوقا که یکنیای ملعون را از شجره نامه خود حذف کرده اجداد مریم را نام برده است همان طور که قبلا در قسمت توضیحات تناقض این موضوع به عنوان دلیلی برای وجود تناقض شرح داده شده است.

خداوند در حجی به زروبابل می گوید:" من تو را مثل نگین خاتم خواهم ساخت." که این عهد کاملا برخلاف نبوتی است که در مورد پدربزرگش یکنیا صورت گرفته است. "اگر چه تو خاتم بر دست راست من می بودی هر آیینه تو را از آنجا می کندم." زروبابل هرچند که پادشاه بابل نبود ، بر آنجا حکومت کرد و به عقیده بسیاری شایستگی این را داشت که جد مسیح باشد.

اگر عهدی که خداوند با سلیمان بست مد نظر قرار گیرد، شجره نامه لوقا خدشه دار خواهد شد و اگر لعنت یکنیا محسوب شود، شجره نامه متی به مشکل برخواهد خورد. با این وجود مشخص است ، که هیچ یک از این دو مبشر ، بین این نبوت ها و شجره نامه های خود تناقضی حس نکرده اند علاوه بر این متی تولد عیسی از باکره را تحقق نبوت اشعیا 7: 14 می داند.

اولیا

واژه desposyni ( که در زبان یونانی به معنای اولیا و بزرگان می باشد) واژه ای است که منحصرا آفرینکانوس آن را اشاره به خاندان عیسی به کار برده است. در اناجیل آمده است که عیسی چهار برادر به نام های یعقوب، یوسف ، شمعون و یهودا و دو خواهر به نام مریم و سالومه داشته است . این افراد و نوادگانشان درکلیسای اولیه و تا قرن دوم از مقام والایی برخوردار بودند.

از زمان های دور همیشه این موضوع مورد بحث بوده است که ارتباط این افراد با عیسی و یا متی با یوسف و مریم که باکره گی او همیشه در راس قرار گرفته به چه نحوی بوده است در خصوص هویت این برادران و خواهران سه فرضیه ارائه شده است که هر یک از آنها به نام طرفدارانش نامگذاری شده اند:

نظریه هیلویدیان Helvidian – فرزند بعدی یوسف و مریم.

نظریه اپی فانیان Epiphanian – فرزند حاصل از ازدواج قبلی یوسف

نظریه هیرونی میان Hironymian اولین عمو زاده ها ، خاله زاده ها ، عمه زاده ها و دایی زاده های عیسی .

در اناجیل هیچ اشاده ای به این مطلب نشده است که عیسی خودش نیز فرزند داشته یا نه اما این فرضیه که تبار خونی عیسی در طول زمان باقی مانده و به نسل های بعد منتقل شده در دهه های اخیر بسیار متداول شده است مخصوصا کتاب خون مقدس و جام تقدیس شده (The holy blood the holy grail)این فرضیه را رواج داده است.

شجره نامه عیسی به روایت متی

به گفته نخستین مبشر شجره نامه عیسی از ابراهیم شروع می شود و در سه مجموعه چهارتایی ادامه می یابد. اولین مجموعه به پاتریارکها اختصاص دارد، دومی به پادشاهان و سومی شامل افرادی است که عمدتا ناشناس هستند. متی 1: 17 نشان می دهد که این سلسله مراتب از روی قصد و نیت قبلی انجام گرفته است . زیرا خودش می گوید:" بدین قرار از ابراهیم تا داوود بر روی هم چهارده نسل و از داوود تا زمان تبعید یهودیان به بابل ، چهارده نسل، و از زمان تبعید تا مسیح چهارده نسل بودند."

سری اول

سری دوم

سری سوم

1. ابراهیم

15. سلیمان

29. شیلتی ییل

2. اسحاق

16. رحبعام

30. زروبابل

3. یعقوب

17. ابیا

31. ابیهود

4. یهودا

18.آسا

32. ایلیاقیم

5. فارص

19. یهوشافاط

33. عازور

6. حصرون

20. یورام

34. صادوق

7. رام

21. عزیا

35. یاکیم

8. عمیناداب

22. یوتام

36. الیهود

9. نحشون

23. آحاز

37. ایلعازر

10. سلمون و راحاب

24. حزقیا

38. متان

11. بوعز و روت

25. منسی

39. یعقوب

12. عوبید

26. آمون

40. یوسف و مریم

13. یسای

27. یوشیا

41. عیسی

14. داوود

28. یکنیا

فهرستی که اولین مبشر برای شجره نامه عیسی ذکر کرده است برخی اسامی را حذف نموده است. نویسنده برای دوران تبعید مصریان فقط سه فرد را نام برده است (حصرون ، رام ، عمیناداب) با وجود این که این دوران 215 تا 430 سال به طول انجامیده است. این تعداد با پیدایش 15: 16 هماهنگی دارد که خداوند عهد می بند که اسراییلی ها را در پشت چهارم از آن جا برگرداند اما بر طبق پیدایش 15: 13 بیگانگان به مدت چهارصد سال اسراییلیان را به بندگی خواهند کشید.

این سه نام یعنی بوعز – عوبید و یسای برای دورانی که 366 سال به طول انجامیده ذکر شده است . اگر برخی تفاسیری را که چندان منطقی به نظر نمی رسند را نادیده بگیریم، می توانیم با اضافه کردن یک شکاف بین اسامی عوبید و یسای این مشکل را حل کنیم .

به گفتهparalipomenon 3: 11 – 12 اخازیا, یوآش و امصیا , مابین یورام و آزاریاس ( به گفته متی عزیا ) قرار می گیرند, نمی توان گفت که نویسنده انجیل این افراد را نمی شناخته و همچنین این احتمال که کاتبین آنها را از قلم انداخته اند نیز منتفی است , زیرا با این کار محاسبه 14 پادشاه خدشه دار میشد.

به گفتهparalipomenont 3 : 15 یهویاقیم بین یوشیا و یکنیا قرار می گیرد. ما اینجا از این شبهه صرف نظر می کنیم که با به کار بردن این اسم یک یکنیا را در نظر دارد یا هر دو فردی را که به این نام شناخته میشدند , و در نتیجه تمام شبهات و سوالاتی را که در این مورد وجود دارد را نیز نادیده می گیریم.

متی در فاصله بین زروبابل و یوسف فقط از 9 نفر نام برده است, در حالیکه فاصله بین این دو نسل 530 سال به طول انجامیده است. بر طبق این محاسبه , هر نسل بیش از 50 سال به حیات خود ادامه داده است , در حالیکه لوقا 18 نسل را برای همین مدت زمان برشمرده است که این عدد برای این مدت منطقی تر به نظر میرسد.

شجره نامه عیسی به روایت لوقا

شجره نامه لوقا 3 : 23 – 28 سیر نزولی خود را از یوسف تا آدم و یا به عبارتی تا خدا طی می کند. این نخستین تفاوت فاحش بین شجره نامه هایی است که در اولین و سومین انجیل ذکر شده است. تفاوت دیگر در شیوه تلفیق آنهاست , متی این فهرست را در ابتدای انجیل خود آورده , در حالیکه لوقا آن را قبل از شروع خدمت عیسی ذکر کرده است.

ویژگی هایی که باعث می شوند فهرست لوقا ساختگی به نظر برسد را میتوان در جدول زیر مشاهده نمود.

سری اول

سری دوم

سری سوم

سری چهارم

1. عیسی

22. شئلتی ئیل

43. داوود

57. تارح

2. یوسف

23. نیری

44. یسای

58. ناحور

3.هالی

24. ملکی

45. عوبید

59. سروج

4. متات

25. ادی

46. بوعز

60. رعو

5.لاوی

26. قوصام

47. سلمون

61. فالج

6. ملکی

27. ایلمودام

48. نحشون

62. عابر

7. ینا

28. عیر

49. عمیناداب

63. شالح

8. یوسف

29. یوشع

50. ارام

64. قینان

9. متاتیا

30 . ایلعازر

51. حصرون

65. ارفکشاد

10. آموس

31. یوریم

52. فارص

66. سام

11. ناحوم

32.متات

53. یهودا

67. نوح

12. حسلی

33.لاوی

54. یعقوب

68. لامک

13. نجای

34. شمعون

55. اسحاق

69. متوشالح

14. میت

35. یهدا

56. ابراهیم

70. خنوخ

15. متاتیا

36. یوسف

71. یارد

16. شمعی

37. یونان

72. مهلل ئیل

17. یوسف

38. ایلیاقیم

73. قینان

18. یهودا

39. ملیا

74. انوش

19. یوحنان

40. مینان

75. شیث

20. ریسا

41. متاتا

76. آدم

21. زروبابل

42. ناتان

77. خدا

ساختار مصنوعی این فهرست را میتوان با توجه به ویژگیهای زیر دریافت:

این مجموعه از یازده فهرست هفت تایی تشکیل شده است : سه مجموعه هفت تایی از زمان عیسی تا دوران اسارت , سه مجموعه از دوران اسارت تا زمان داوود , دو مجموعه از داوود تا ابراهیم و دوباره سه مجموعه از ابراهیم تا خلقت آدم. لوقا توجه خواننده را به مصنوعی بودن ساختار فهرستی که در انجیل خود آورده جلب نکرده است. اما این سکوت بدان معنا نیست که اسامی تکراری موجود در متن مبشر از روی قصد و نیت نبوده اند. در شجره نامه لوقا هم یسای , عوبید و بوعز دوره ای شامل 366 سال را در برمی گیرد. عمیناداب , رام و حصرون یک شکاف 430 ( یا 215) ساله را پر می کنند, بنابراین اینجا هم احتمالا تعداد زیادی از اسامی از قلم افتاده اند در مجموعه چهارم که اسامی پاتریارکهای قبل از طوفان نوح و بعد از طوفان نوح آمده است, نوشته های سپتوجنت نام قینان را به این مجموعه افزوده است اما در متن عبری این نام دیده نمی شود.

هماهنگی بین شجره نامه های متی و لوقا

ستون چهارم در فهرست لوقا فاصله بین ابراهیم و خلقت آدم را در برمی گیرد متی در مورد این مدت هیچ سخنی به میان نمی آورد , سپس در این مورد مساله هماهنگی و تطابق مطرح نیست. ستون سوم در شجره نامه لوقا کاملا با ستون اول شجره نامه متی مطابقت دارد, تمامی اسامی این دو گروه مشابه یکدیگر هستند, فقط ترتیب آنها کمی با یکدیگر فرق دارد. در این بخش اسامی به یکدیگر شبیه اند اما جای آنها با هم فرق دارد. لوقا در ستون اول و دوم نوادگان داوود را از پشت فرزندش ناتان نام برده است , در حالیکه متی در مجموعه دوم و سوم نوادگان داوود را از صلب سلیمان برشمرده است . درست است که انجیل اول برای این مدت فقط از بیست و هشت نسل نام برده , در حالیکه انجیل سوم برای همین دوران 42 نفر را نام برده است , اما نباید انتظار داشت که برای مدت زمانی که نزدیک به هزار سال طول کشیده تعداد افراد دو سلسله نسل مختلف به یک اندازه باشد. با مقایسه ویژگیهای این دو منبع میتوان نتیجه گرفت که تعداد اسامی که مبشر سوم از آن استفاده کرده برای آن طول زمان منطقی تر به نظر میرسد, اما ما قبلا متذکر شدیم که متی عمدا تعدادی از نام ها را شجره نامه خود حذف کرده تا آنها را به مضربی از هفت تبدیل کند.

استثناهای توضیحات بالا

با ادامه دادن مبحث هماهنگی مابین شجره نامه ها سه سوال عمده مطرح می شود: نخست این که اگر دو شجره نامه پس از داوود متفرق شده اند پس چه طور هر دو به یوسف رسیده اند ؟ چه طور هر دو از شئلتی یئل و زروبابل نام برده اند؟ سوم این که ما در مورد شجره نامه باکره متبرک چه می دانیم؟

مشکل اول

به هم رسیدن دو خط مختلف در یک نقطه که همان یوسف است به دو شیوه تفسیر شده است:

الف) شجره نامه متی از پشت یوسف بیان شده است اما شجره نامه لوقا از پشت باکره متبرک ذکر شده و نام یوسف فقط به صورت ظاهری به این شجره نامه افزوده شده تا نشان دهد که عیسی به گمان مردم فرزند یوسف بوده است. این متن بر اساس متن یونانی به این صورت است. پسر (به گمان مردم، یوسف اما در حقیقت) هالی . مطلبی که در پرانتز آمده نام یوسف را از شجره نامه لوقا حذف می کند و مسیح را به وسلیه مریم باکره مستقیما به هالی ارتباط می دهد.

این نظریه توسط روایتی تایید می شود که در آن پدر مریم باکره یاکیم نامیده شده و این اسم صورت تغییر یافته ایلیاقیم می باشد که به طور خلاصه الی یا هالی خوانده می شود. و لوقا فرم نهایی یعنی هالی را در شجره نامه خود ذکر کرده است.

اما این دو مورد یعنی متن یونانی و نام پدر مریم بر اساس روایات که سعی دارند ثابت کنند که لوقا شجره نامه مریم را ذکر کرده با دو مطلبی که در پی می آید نقض شده است. نخست این که متن یونانی که بسیاری از منتقدان متون, آن را ترجیح می دهند و به این صورت نوشته شده است: on ouios,hos enomizeto ,Ioseph tou Heli که ترجمه آن پسر ، به گمان مردم ، یوسف، پسر هالی می باشد، بنابراین احتمال وجود پرانتز بالا بسیار کم است. دوما ، به گفته پاتریزی Patrizi) ) این نظریه که لوقا شجره نامه مریم را ذکر کرده در سال های آخر قرن پانزدهم توسط آنیوس ویتربو مطرح شد و در قرن شانزدهم عده ای آن را پذیرفتند. هیلاری مقدس عقیده ای را مطرح می کند که عده زیادی آن را قبول دارد ولی خودش این عقیده را رد می کند. شاید به زبان ساده بتوان گفت که بر طبق روایات, اولیا و بزرگان این مطلب را قبول نداشته اند که لوقا شجره نامه مریم را بیان کرده است.

ب) متی و لوقا هر دو شجره نامه یوسف را شرح می دهند ، اما یکی از آنها نوادگان سلیمان و دیگری نوادگان ناتان را به میان آورده اند اما چه طور ممکن است که این دو نسب نامه که از دو تبار متفاوت تشکیل شده اند . در یک نقطه ،یوسف، به هم برسند؟ سنت آگوستین اظهار داشت که ممکن است یوسف ، پسر یعقوب و نواده داوود از تبار سلیمان ، به فرزند خواندگی هالی در آمده باشد و در نتیجه جزو نواده های سببی داوود از تبار ناتان باشد . اما زمانی که آگوستین نظریه جولیوس آفریکانوس را شنید خودش اولین نفری بود که آن فرضیه را رد کرد. آ فریکانوس عقیده داشت که استا به همسری متان در آمد و متان از نوادگان داوود از تبار سلیمان بود و پس از این یعقوب را به دنیا آورد، بعد از مرگ متان او با متات ازدواج کرد که متات از نوادگان داوود و از تبار ناتان بود و حاصل این ازدواج دوم هالی بود ، بنابراین هالی و یعقوب برادران امی بودند. هالی ازدواج کرد اما بی فرزند، مرد و سپس بیوه او با یعقوب ازدواج کرد ویوسف را به دنیا آورد که پسر نسبی یعقوب و فرزند سببی هالی بود و بدین ترتیب یوسف دو سلسله دودمان مختلف را به یکدیگر پیوند زد.

مشکل دوم

مشکل دومی که در مورد هماهنگی بین دو شجره نامه وجود دارد. وجود نام زروبابل و شئلتی یئل در هر دو فهرست است. این جا هم دو ددمان مختلف از تبار داوود با این اسامی به یک نقطه مشترک رسیده اند

الف) اکثرا قبول دارند که این نام ها که در مجموعه اسامی لوقا و متی وجودداشته و کاملا شبیه هم هستند به افراد یکسان اشاره می کنند ، زیرا افراد موجود در دو فهرست بایکدیگر همدوره بوده اند و ان اسامی آن قدر کمیاب هستند که احتمال این که در یک زمان دو تا از این نام ها که ترتیبشان هم همسان است وجودداشته باشد بسیار کم است. اما با تفسیر آن از طریق ازدواج با بیوه می توان این مساله را هم تفسیر کرد. ملکی که نواده سلیمان از تبار ناتان بوده است احتمالا با ازدواج با بیوه، پدر یکنیا ، صاحب فرزندی به نام نیری شده و در نتیجه این عمل نیری ویکنیا با یکدیگر برادر شده اند. یکنیا هم با بیوه بدون فرزند نیری ازدواج کرده و شئلتی یئل به دنیا آمده است که در نتیجه شئلتی یئل پسر خوانده نیری محسوب می شود پسر شئلتی یئل ، زرو بابل صاحب فزرندی به نام ابیهود شد ، اما احتمالا او هم وادار شده است که با بیوه یکی از افراد خانواده اش که از دودمان داوود ولی از تبار ناتان بوده است ازدواج کند و حاصل این ازدواج ریسا بوده است که نسل ناتان از طریق او ادامه می یابد .

ب) اگر قبول نکنیم که شئلتی یئل و زروبابل در شجره نامه های لوقا و متی یکسان هستند پیچیدگی مساله کمتر خواهد بود. نظریه های بالا برای اثبات هویت آن ها متقاعد کننده نیست. اگر شئلتی یئل و زروبابل از تبار سلیمان باشند اصلا عجیب نیست که در زمان دو عضو ، از اعضای خاندان ناتان به طور همزمان نام اجداد خود را برای فرزندانشان انتخاب کرده باشند.

خوانندگان باید به این نکته توجه کنند که ما فقط پاسخ های احتمالی را مطرح می کنیم و تا زمانی که این احتمالات وجود دارند ، مخالفان ما هیچ حقی ندارند که ادعا کنند نسب نامه های لوقا با متی و هم ناسازگارند.

مشکل سوم

اگر مریم باکره از نسل داوود نباشد ، چطور می توان ادعا کرد عیسی از تبار داوود است؟

الف. با ازدواج یوسف و مریم ، می توان عیسی را فرزند یوسف نامید و به همین ترتیب می توان او را "فرزند داوود" خواند .

ب. روایات متذکر شده اند که مریم هم از نسل داوود بوده است . بر اساس اعداد 36: 6- 12 تنها دختر خانواده می بایست با یکی از افراد خویشاوندش ازدواج کند تا ارث به او تعلق گیرد.

پدران مقدس عموما به این موضوع معتقدند که مریم از نسل داوود بوده برای اثبات گفته خود برخی از قسمت های انجیل مانند رومیان 1: 3 و 2 تیموتاووس 2: 8 را مثال می آورند. جان داماسین مقدس اظهار می دارد که جد بزرگ مریم ، پانتر با متات برادر بوده است و پدر بزرگش بارپانتر پسر عموی هالی بوده است و پدرش یاکیم پسر عموی یوسف پسر خوانده هالی بوده است. در اینجا متات جایگزین ملکی شده است زیرا متونی که توسط جان داماسین ، جولیوس آفریکانوس و ایرانئوس ، امبروس و گریگوری نازیانزوس مورد استفاده قرار گرفته , دو نسلی را که هالی و ملکی را از هم جدا می کرده را حذف کرده است. به هر حال بر طبق روایات مریم باکره از طریق ناتان جزو تبار داوود محسوب می شود.